گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

روز و شب در حسرت و اندوه تیماری چرا

وز غم و فکر ریاست سخت بیماری چرا

روز و شب در فکر گرد آوردن خیل مرید

همچنین دلخسته و رنجوری و زاری چرا

چون مسلمانی بمعنی عین بی آزاری است

شیخ الاسلاما تو چند بن مردم آزاری چرا

بندگی بیزاری از خلق است ای شیخ کبیر

بنده خلقی و از حق سخت بیزاری چرا

از خدا کردی فراموش ای فقیه ذوفنون

روز و شب در فکر درس و بحث و تکراری چرا

شب حریف باده نوش و صبح شیخ خرقه پوش

شیخنا بالله چنین وارونه کرداری چرا

صبحدم در خدمت سالوس و تزویر و ریا

نیمه شب با لعبت کشمیر و فرخاری چرا

روز روشن در صف اهل تقدس پیشوا

شام تاری بر در دکان خماری چرا