بالله که یکی از خود بخودآ
بگذر ز خودی بنگر بخدا
جز ما و توئی کی بوده دوئی
از قول الست تا حرف بلی
من جز توکیم من جز تو نیم
تو صوت ندا من رجع صدا
با خویشتنم بی خویشتنم
هم با تو منم، هم از تو جدا
هر لحظه زند نائی دو نوا
یک نغمه الست یک نغمه بلی
دارد دل من هر لحظه دو عید
یک عید فنا یک عید بقا
عیدیست سعید لبسی است جدید
هر لحظه مرا هر لحظه ترا
از راه نهان در محفل جان
گویند برو گویند بیا
از دولت روح داریم فتوح
شد وقت صبوح زد حی علا
یا من هولی سر و سرور
یا من هو لی نور و سنا
یا من هو لی موت و نشور
یا من هو لی روح و بقا
انسان زبون با این رگ و خون
بیرون و درون دارد دو سرا
این عالم تن آن عالم جان
این عین فراق آن عین لقا
این دام غرور آن بزم سرور
این کوی نفاق آن بزم صفا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیک دل ما مشک تن ما
خوش نازکنان بر پشت سقا
از چشمه جان پر کرد شکم
کای تشنه بیا ای تشنه بیا
سقا پنهان وان مشک عیان
[...]
هر کمالی کان شود ملحق به ما
نزد ما جود وجود است از خدا
که نمیدانند زشوق لقا
پا را از سر سر را از پا
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.