گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

ای عشق گرفتی سخت ناگاه دهان ما را

بردی بسرای دل از راه نهان ما را

بگذشت شبی ما را نامت بزبان ای عشق

زانشب همه دم سوزد چون شمع زبان ما را

مهمان توایم ای عشق ما را به از این میدار

آخر نه تو آوردی عشقا بجهان ما را

ما از وطن عشقیم حرف و سخن عشقیم

عشق است که آورده است از دل بزبان ما را

چون نام و نشان گم شد مائی ز میان کم شد

از عشق مگر جویند هم نام و نشان ما را