گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

امشب آن ترک وعده داده مرا

بزم عیش و طرب نهاده مرا

وعده فرموده تا بمشکوی خویش

به کشد با رخ گشاده مرا

من بمسند چو شاه تکیه زنم

او بخدمت شود ستاده مرا

هی دهد از دو لعل بوسه مرا

هی دهد با دو جام باده مرا

چون شود خواب او زبستر خواب

کند از پرنیان ساده مرا

چون فزون خورد باده و شد مست

شود اندر بر اوفتاده مرا

وان یکی ساعد بلورین را

تا سحرگه کند و ساده مرا