ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
ساقی کمی قرین قدح کن شراب را
مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را
جام از قیاس آب و می از جنس آتش است
ساقی نثار مرکب آتش کن آب را
بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲
ساقی بده آن می مصفا را
آن راحت روح پیر و برنا را
خواهی که تنت صفای جان گیرد
از کف منه آن می مصفا را
ساقی بده آن قدح که در مستی
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
گر باده با مشافههٔ دوستان خوش است
جای چمانه بر چمن بوستان خوش است
گلهای بوستان چو رخ دوستان ماست
پس بوستان ما ز رخ دوستان خوش است
گیتی جوان شد از سر و پیری گرفت می
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
بر سپهر نیکویی رویش چو مه خرمن زده است
آتش عشق آن مه خرمن زده در من زده است
نام من در عشق او گشته است خرمن سوخته
تا سر زلفش ز عنبر گرد مه خرمن زده است
کوته است از دامن عقل و صبوری دست من
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
آن باده را که گونه بیجاده آمده است
بویش چو بوی سوسن آزاده آمده است
رنگ گل و گلاب نسیم بهشت یافت
گویی که از بهشت فرستاده آمده است
بیجاده رنگ باده و بیجاده لب حریف
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
آن عهد و وفای ما کجا شد
از هر دو دلت چرا جدا شد
دی عادت تو همه وفا بود
امروز چرا همه جفا شد
بر لشکر حسن، پادشاهی
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
دیده که رخ و زلف تو از دور ببیند
بر روز منور شب دیجور ببیند
در ظلمت زلفین تو رخسار تو نور است
پر نور شود دیده که آن نور ببیند
عاشق که به کویت گذرد خلد ببیند
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
دل من بی تو حکایت ز دهان تو کند
تن من بی تو روایت ز میان تو کند
که تواند که کند با لب پرخنده مرا
گر کند خنده آن تنگ دهان تو کند
سال و مه قصد به کاسد شدن عنبر و مشک
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
با من دلت آشنا نمی گردد
وز تو دل من جدا نمی گردد
هر چند وفای من رها کردی
از دست تو دل رها نمی گردد
از بهر سه بوسه زان دو لب هرگز
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
ای از بنفشه زلف تو پر پیچ و تاب تر
چشمت ز چشم نرگس تر نیم خواب تر
خوش ده جواب دوست که از جمع دلبران
دلبرتر آن بود که بود خوش جواب تر
خرم شده ست سبزه و مشکین شده است باد
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
رونق گرفت کار می از روزگار گل
خوبی و دلبری است همه کار و بار گل
لطف رحیق یافت مزاج می لطیف
آب عقیق برد رخ آبدار گل
هر در که ریخت دیده من در فراق یار
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
بلبل گشاده کرد زبان بر ثنای گل
معشوق بلبل است رخ دلگشای گل
هر شب ز شام تا به سحر ساحری کنیم
من در ثنای بلبل و او در ثنای گل
معزول گشت ساقی و منسوخ شد سماع
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
زان دو لب چون عقیق یارم
از دیده همی عقیق بارم
کارست مرا عقیق باری
تا عشق عقیق اوست کارم
کردست سرشک من عقیقین
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
پیک دو زلف دلبری ای باد صبحدم
زان با نسیم عنبری ای باد صبحدم
بر مشک تاب داده دلبر گذشته ای
زان دلربای و دلبری ای باد صبحدم
بر حلقه معطر مشکین گذشته ای
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
تنگ است مرا دل ز غم تنگ دهانی
چون موی شدم در هوس موی میانی
از خون جگر چهره من لاله ستان است
تا دورم از آن چهره چون لاله ستانی
ای داده مرا وصل تو هر ساعت سودی
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
گر مرا سودای آن یار کمانکش نیستی
دل ز تیر غمزگان او چو ترکش نیستی
شادی از دیدار من پنهان نگشتی چون پری
گر دلم در بند آن حور پری وش نیستی
گر نه خوار از عشق (او) چون خاک پیش بادمی
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
گر نه ز رقیب ناخوشستی
با خلوت او مرا خوشستی
گر جمله بلا ز عشق بودی
حقا که همه بلا خوشستی
گر نه ز جفا جدایی افتد
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳
آرزومندی من خدمت و دیدار تو را
چون جفای فلک و محنت من بسیار است
تن من کز تو جدا ماند به نزد همه خلق
چون جهان پیش دل و چشم تو بی مقدار است
دلم از فرقت تو تنگ چو چشم مور است
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۹
ای وزیر شاه عالم، ای نصیر دین حق
عقل را کلکت نصیر و علم را رایت وزیر
در مثال امر جزمت نصرت اسلام و شرع
در صریر سیر کلکت حرمت تاج و سریر
گر بدیدی حل و عقد و قبض و بسط تو رسول
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۲
ای یافته از روی تو و رای تو دنیا
حسنی و جمالی و شکوهی و بهایی
از فهم تو و فکرت تو بر فلک طبع
نوری و شعاعی و فروغی و ضیایی
احوال مرا نزد تو دانی که نباشد
[...]