گنجور

 
ادیب صابر

آن باده را که گونه بیجاده آمده است

بویش چو بوی سوسن آزاده آمده است

رنگ گل و گلاب نسیم بهشت یافت

گویی که از بهشت فرستاده آمده است

بیجاده رنگ باده و بیجاده لب حریف

بیجاده پیش خدمت بیجاده آمده است

پر کن قدح که در سر من باد عاشقی است

با باد عشقم آرزوی باده آمده است

ساقی زهر گروه که باشد روا بود

شرط نخست او زنخ ساده آمده است

آماده بر بساط تماشا دل من است

تا دل به عشق و باده گرو داده آمده است

هر ساعتی هزار طرب زاید از دلم

تا بازم آن نگار پری زاده آمده است