گنجور

 
ادیب صابر

گر باده (با) مشافهه دوستان خوش است

جای چمانه بر چمن بوستان خوش است

گلهای بوستان چو رخ دوستان ماست

پس بوستان ما زرخ دوستان خوش است

گیتی جوان شد از سر و پیری گرفت می

مجلس به زیر سایه سرو جوان خوش است

هم ابر درفشان شد و هم باغ گلفشان

این گلفشان به صحبت این درفشان خوش است

گر جام می به دیده خوش آید شگفت نیست

در جام می لطافت جان است و جان خوش است

بلبل حکایت گل و مل خوش کند همی

او را زبهر این دو حکایت زبان خوش است

خوش دار دل به عشرت و شادی که در جهان

تا ما خوشیم و عشرت ما خوش جهان خوش است