گنجور

 
ادیب صابر

تنگ است مرا دل ز غم تنگ دهانی

چون موی شدم در هوس موی میانی

از خون جگر چهره من لاله ستان است

تا دورم از آن چهره چون لاله ستانی

ای داده مرا وصل تو هر ساعت سودی

دارم ز فراق تو به هر لحظه زیانی

تیمار من و ناز تو را نیست قیاسی

حسن تو و اندوه مرا نیست کرانی

چون خط و دهان تو به تنگی و به خوشی

نه غالیه ای دیدم و نه غالیه دانی

بوسی ز لب خویش به جانی نفروشی

بفروش کزین کم نبود قیمت جانی

هرچند تو از بنده خود یاد نیاری

بی یاد تو این بنده نبوده ست زمانی

 
sunny dark_mode