گنجور

 
ادیب صابر

دیده که رخ و زلف تو از دور ببیند

بر روز منور شب دیجور ببیند

در ظلمت زلفین تو رخسار تو نور است

پر نور شود دیده که آن نور ببیند

عاشق که به کویت گذرد خلد ببیند

دیده که به رویت نگرد حور ببیند

از رنج شفا یابد و رنجور نماند

گر روی تو را مردم رنجور ببیند

آسیمه شوم چون لب نوشینت ببینم

ماننده زنبور که انگور ببیند

با تو مثل من که همی بینمت از دور

چون تشنه و آب است که از دور ببیند

گر وصل تو یابم سخن هجر نگویم

ماتم چه کند هر که ره سور ببیند