گنجور

 
ادیب صابر

ای یافته از روی تو و رای تو دنیا

حسنی و جمالی و شکوهی و بهایی

از فهم تو و فکرت تو بر فلک طبع

نوری و شعاعی و فروغی و ضیایی

احوال مرا نزد تو دانی که نباشد

شرحی و بیانی و دلیلی و گوایی

بودست مرا از تو نه هر سال که هر ماه

اکرامی و انعامی و بری و عطایی

تو نیز زمن یافته ای در همه اوقات

شکری و مدیحی و دعایی و ثنایی

در حق تو دانی که نکردم به همه عمر

جرمی و گناهی و خلافی و خطایی

چندانت بقا باد که باقی است به عالم

ابی و زمین و نباتی و گیاهی

 
 
 
عنصری

چون آب ز بالا بگراید سوی پستی

وز پست چو آتش بگراید سوی بالا

سنایی

علم و عمل خواجه اسماعیل شنیزی

ما را ز نه چیزی برسانید به چیزی

ما کبک دری بوده گریزیده ز کبکی

او کرده دل ما چو دل باز گریزی

تا ما ز پی تنقیت و تقویت او

[...]

میبدی

اذا ما خلوت الدّهر یوما فلا تقل

خلوت و لکن قل علیّ رقیب‌

یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست‌

صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی

محمد بن منور

زان باده که با بوی گل و گونۀ لعلست

قفل دَرِ گُرمست و کلید درِشادی

مولانا

باد آمد و با بید همی گوید: « هی هی،

این جنبش و این شورش و این رقص تو تا کی؟ »

می‌گوید آن بید، بدان باد: « ز خود پرس

ای برده مرا از سرو، ای داده مرا می

اندر تن من یک رگ، هشیار نماندست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه