لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
ادیب صابر

ساقی کمی قرین قدح کن شراب را

مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را

جام از قیاس آب و می از جنس آتش است

ساقی نثار مرکب آتش کن آب را

بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن

یکسو فکن حدیث جهان خراب را

عهد شباب دارم و جام شراب هست

عهد شباب زیبد جام شراب را

اندیشه چون سوال بود باده چون جواب

پیش از سوال ساخته دار این جواب را

از بهر آن که عمر همی بگذرد چو خواب

معزول کردم از عمل دیده، خواب را

چون عمر خوش نبود مگر با شراب و عشق

دل عشق را سپردم و تن مر شراب را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را

وی بر خطا گزیده طریق صواب را

در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد

مست از خطا نگردد واجب عقاب را

گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ

[...]

ادیب صابر

خویشی بر آفتاب تو دادی خطاب را

این فخر بس کند ز جهان آفتاب را

سعدی

گر ماهِ من برافکند از رخ نقاب را

برقع فروهلد به جمال آفتاب را

گویی دو چشمِ جادویِ عابدفریبِ او

بر چشمِ من به سِحر ببستند خواب را

اوّل نظر ز دست برفتم عنانِ عقل

[...]

امیرخسرو دهلوی

دیوانه می کنی دل و جان خراب را

مشکن به ناز سلسله مشک ناب را

بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال

تو خون من بریز ز بهر ثواب را

بوی وصال در خور این روزگار نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
سلمان ساوجی

زان پیش کاتصال بود خاک و آب را

عشق تو خانه ساخته بود این خراب را

مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار

پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟

تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه