گنجور

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

گوشت کجا به ناله‌ام ای‌دل فریب هست

آن گلبنی که صد چو منت عندلیب هست

در وادیی که شوق بود راهبر چه باک

گر هر قدم هزار فراز و نشیب هست

دعوای ناتوانیت ای خسته کی سزاست

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

زد قدم هرکس به گیتی پیشه دیگر گرفت

وقت رندی خوش که در دیر آمد و ساغر گرفت

در هوای گلشن آن مرغ به خاک افتاده‌ام

کاتشم از گرم پروازی به بال و پر گرفت

جور کمتر کن مبین کوتاه دستم را که هست

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

ز ناز هرگزت از من اگر سئوالی نیست

بدین خوشم که بدل از منت ملالی نیست

اگر بخاک نیفتم ز آشیان چکنم

مراکه قوت پرواز هست و بالی نیست

مجو نشاط طبیعت ز محفلی کانجا

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

جز عشق که اشرف بود از جمله کمالات

دیگر به کمالی نتوان کرد مباهات

جویم به دعا چندت و خوانم به مناجات

من ذره تو خورشید من و وصل تو هیهات

ماجمله به تو قایم و تو قایم با لذات

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

از دوست قالب من دیوانه پرشده است

جسمم ز جان تهی وز جانانه پر شده است

خون دل از غمت همه در چشمم آمده است

مینا تهی ز باده و پیمانه پر شده است

گردد چگونه سبز بکوی تو آشنا

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

به ناله صبحدمم بلبل خوش‌الحان گفت

که از جفای گل آن می‌کشم که نتوان گفت

به گوش جان دلم این نکته دوش پنهان گفت

غمی‌ست عشق که نتوان نهفت و نتوان گفت

جگرخراش از آن شد صفیر مرغ اسیر

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

بگذر از دیر و حرم جانانه جای دیگر است

خانه دل جای او وین خانه جای دیگر است

شد دلم از دوری دلبر خراب اما چه سود

گنج جای دیگر و ویرانه جای دیگر است

چون می از مینای چرخ آید به جام عشرتم

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

کجا ز قهر تو غیر از توام پناهی هست

همان به تست مرا گر گریزگاهی هست

تو ابر رحمت و فیض تو عام آه که نیست

بغیر من ز تو گر تشنه لب گیاهی هست

نظر به جانب من نیست هرگزت ورنه

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

بر اوست رحم که درمانده دل افتاده است

کدام عقده چو این عقده مشکل افتاده است

دمی بوصل تو چرخم چو آن غریق رساند

که مرده است وز دریا بساحل افتاده است

دلم ز کوی بتان کی رهد که هر قدمی است

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

گر بعاشق سر عتابش نیست

هرچه گویم چرا جوابش نیست

گر نه کارم بهجر خویش گذاشت

بهر قتلم چرا شتابش نیست

کوی عشقست چون گذرگه سیل

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

بر لب بغیر ناله که دمساز مانده است

از دوریت بما چه دگر باز مانده است

آمد خزان عمر و هوای چمن بجاست

پر رفته است و حسرت پرواز مانده است

چون دل زید به پنجه مژگان او که صید

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

بر بلبل آنچه از ستم باغبان گذشت

کی از جفای خار و ز جور خزان گذشت

گامی نرفته خار جفا دامنم گرفت

پنداشتم کز آن سر کو می‌توان گذشت

پایم نبسته کس ولی از بیم پاسبان

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

گر چو من از گلشن عشقش بدل جز خار نیست

ناله بلبل چرا چون ناله من زار نیست

گرنه با اغیار سرگرمی چو شمع امشب چرا

برنخیزد از دلم آهی که آتش بار نیست

نیست تنها خسته جان من که در اقلیم عشق

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

نه صیدی جان برد از صیدگاه چشم فتانت

نه تیری کم شود از ترکش پرتیر مژگانت

ندارد چشمه وصلت نشان چون نسپرد جانرا

خضر هم تشنه لب در جستجوی آب حیوانت

مکن دست رقیبان را به خود گستاخ میترسم

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

فلک سرگشته از سودای عشقست

بدور این ساغر از صهبای عشق است

برون از نه فلک آنجا که جائی

از آن برتر نباشد جای عشق است

چه بحر بیکرانست اینکه نه چرخ

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

عالم خراب از نگه می‌پرست تست

زآن می فغان که در قدح چشم مست تست

سررشته تپیدن دل نیست در کفم

چون نبض اضطراب و سکونم به دست تست

من با تو همچو شاخ درختم یکی به دار

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

به پایت دوش می‌افتاد گاهی راست گاهی کج

مگر زلف تو بود از باد گاهی راست گاهی کج

چمد از آهم آن سروسهی بالا که می‌گیرد

به تحریک صبا شمشاد گاهی راست گاهی کج

نباشد ز آتش آهش عجب در کندن خارا

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

با بلبل مسکین گل و بیداد و دگر هیچ

وز زحمت گل بلبل و فریاد و دگر هیچ

مرغان چمن حلقه به گرد گل و نسرین

مرغ قفس و صحبت صیاد و دگر هیچ

آن شمع سر صحبت پروانه ندارد

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

تا ژ گل نام و ز گلزار نشان خواهد بود

کار مرغان چمن آه و فغان خواهد بود

ناید از پرده برون راز جهانست آن راز

که نهان بود و نهانست و نهان خواهد بود

رمضان میکده را بست در و مفتاحش

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

خاک ار شوم به کوی تو گردم نمی‌رسد

دردی ز دوری تو به دردم نمی‌رسد

این درد دیگر است که جانم به لب رسید

از درد یار و یار به دردم نمی‌رسد

برگ خزان رسیده باغ محبتم

[...]

مشتاق اصفهانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۳۱
sunny dark_mode