از دوست قالب من دیوانه پرشده است
جسمم ز جان تهی وز جانانه پر شده است
خون دل از غمت همه در چشمم آمده است
مینا تهی ز باده و پیمانه پر شده است
گردد چگونه سبز بکوی تو آشنا
کین گلستان ز سبزه بیگانه پر شده است
آن نکته نشنوند که دارد حقیقتی
از بسکه گوش خلق ز افسانه پر شده است
گردت ز بسکه طایر دلها فشانده بال
پای چراغت از پر پروانه پر شده است
ما را ز حلقه نرسد بیش از این کمند
ازبس بعهد زلف تو دیوانه پر شده است
نبود دلم رهین فروغی ز مهر و ماه
کز پرتو جمال تو این خانه پر شده است
هرگز دل خراب بدهر اینقدر نبود
از سیل اشگ ماست که ویرانه پر شده است
محروم زخم ماست از آن زلف عنبرین
ورنه ز مشگ چاک دل شانه پر شده است
مشتاق را ز اشگ غمت تار هر مژه
چون رشته بود که ز دردانه پر شده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از عاشقان حوالی آن خانه پر شده است
دارالشفای عشق ز دیوانه پر شده است
از خود نگشته است به کس آشنا دلی
راه وثاقش از پی بیگانه پر شده است
تاره به جام خانه چشمم فکند عکس
[...]
از تیر غمزه اش دل دیوانه پر شده است
بیرون روم که از پری این خانه پر شده است
خون می خورد ز تنگی جا، حرف آشنا
از بس دلم ز معنی بیگانه پر شده است
بلبل کند به غنچه غلط، خانه مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.