گنجور

 
مشتاق اصفهانی

کجا ز قهر تو غیر از توام پناهی هست

همان به تست مرا گر گریزگاهی هست

تو ابر رحمت و فیض تو عام آه که نیست

بغیر من ز تو گر تشنه لب گیاهی هست

نظر به جانب من نیست هرگزت ورنه

گهی نباشد اگر سوی غیرگاهی هست

گذشت عمر و چو شمع سحر ز داغ غمت

همان بدیده‌ام اشگی و دردل آهی هست

عنان سبک مکن ایشهسوار عرصه حسن

که در ره تو بهر گام دادخواهی هست

سزد بزاری زارم اگر کشی در عشق

مگر ز جرم محبت بتر گناهی هست

ز روز و شب نیم آگه که عشقم افکنده

بعالمی که نه مهری در آن نه ماهی هست

بکعبه هم نرود ز آستانه‌ات مشتاق

کجا بجز درت او را امیدگاهی هست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode