گنجور

 
۱
۲
۳
۵
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

ای از لب تو خطبه کلام قدیم را

باعث، رسوم شرع تو امید و بیم را

اول عظیم داشته شأن ترا خدای

وانگاه برفراشته عرش عظیم را

چرخ اثیر تا شرف از گوهرت نیافت

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

تازگیی که شد ز می آن رخ همچو لاله را

تازه کند به یک نفس داغ هزارساله را

کشتهٔ دیرساله را زنده کند به جرعه‌ای

چاشنیی که می‌دهد می ز لبت پیاله را

پیش تو سرو و لاله را جلوهٔ نازکی رسد

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

برون خرام و قدم نه رکاب زرین را

نگارخانه ی چین ساز خانه ی زین را

بپابوس تو دست از وجود خود شستم

نثار، جوهر جانست ساق سیمین را

چو طوطیم هوس شکرست، با تو که گفت

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

نظر بغیر نباشد اسیر بند ترا

بناز کس نکشد دل نیازمند ترا

شکر لبان همه دارند بر کلام تو گوش

چه لطف داد خدا لعل نوشخند ترا

مهی که از کف یوسف عنان حسن ربود

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

آنم که سر نمیکشم از خنجر بلا

دارم زعشق روی تو سر در سر بلا

عشقم ادیب و تخته ی تعلیم لوح صبر

تن نسخه ی ملامت و دل دفتر بلا

هرگز زیمن سایه ی سنگ پریوشان

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

در طاعت و عشرت بقرارست دل ما

هر جا که رود همره یارست دل ما

ما آینه ی حسن تو آشفته نخواهیم

برخیزد اگر زانکه غبارست دل ما

روزی هدف تیر بلایی شود این دل

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

آزاد تر از بلبل باغست دل ما

کبک قفس کنج فراغست دل ما

صد گونه شراب از قدح دیده کشیده

فارغ زصراحی و ایاغست دل ما

بی مرغ کباب و می چون چشم کبوتر

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

روزی که تن ز جان شود و جان ز تن جدا

هر یک جدا ز عشق تو سوزند و من جدا

من چون زیم که هر نفس آن لعل آتشین

می سوزدم بخنده جدا وز سخن جدا

گر جان ز تن جدا شود و تن ز جان چه غم

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

خیز و چراغ صبح کن، ماه تمام خویش را

ساغر آفتاب ده تشنهٔ جام خویش را

خال نهاده پیش لب زلف کشیده گرد رخ

کرده بلای عقل و دین دانه و دام خویش را

وه چه نبات نور سست آن خط سبز کز صفا

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

آنم که ببزم کسم آهنگ نبودست

در پهلوی من جای کسی تنگ نبودست

یوسف که از او آن همه خونابه کشیدند

عاشق کش و بیباک بدین رنگ نبودست

چندانکه بهار آمده و رفته گل از باغ

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

گل خود روی مرا بوی بنی آدم نیست

آنچه من می طلبم در چمن عالم نیست

عیبم این است که دستم ز زر و سیم تهیست

ورنه از تحفه ی دردم سر مویی کم نیست

غرض از مهلت ده روزه ام اثبات وفاست

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

باران و موج آب و می و روز عشرت است

از هر طرف که می نگرم دام صحبت است

بوی بهار مژده ی فردوس می دهد

وین خوبی هوا اثر لطف رحمت است

آمد برای عشرت این فصل در جهان

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

خوش آن دمید که در دام روزگار نسوخت

نیامد از عدم اینجا و زار زار نسوخت

کدام تنگدل از باده گرم گشت شبی

که چند روز دگر از غم خمار نسوخت

که دل به وعده ی شیرین لبی مقید ساخت

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

تویی مراد دو عالم، خرد همین دانست

کسی که دید خدا در میان چنین دانست

خطا نگر که به یک‌دم هزار شیشه‌ی دل

شکست زاهد و خود را درست درین دانست

هر آنکه دست به دست گره‌گشایی داد

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

این همه شکل خوش دلکش که در گلزار هست

خار در چشمم اگر زانها یکی چون یار هست

می‌روم صدبار در گلزار و می‌آیم برون

وز پریشانی نمی‌دانم که گل در بار هست

از تماشای گل ده روزه بلبل را چه سود؟

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

آنرا که قدم در رَه صاحبنظرانست

از هرچه کند قطع نظر خیر در آن است

غافل مشو از حال خود ای رِند خرابات

یعنی نگران باش که بدبین نگران است

صد نقش درست آید و کَس را نظری نیست

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

مستم اگر باده نیست لعل لب یار هست

گو می تلخم مباش شربت دیدار هست

ساقی ما بی‌طلب گر ندهد جرعه‌ای

تشنه‌لبان را کجا قوت گفتار هست

صبح وصالم دمید گلبن عیشم شکفت

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

شبانه می زده یی ماه من چنین پیداست

نشان باده ات از لعل آتشین پیداست

همین بکینه ی ما تیر در کمان داری

در ابرویت ز سیاست هنوز چین پیداست

بر آتش دل گرم که دست داشته یی

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

به رویم می‌شوی خندان و چشمم از تو خونریزست

در آب و آتشم می‌افگنی باز این چه انگیزست

نداری تاب درد من برون آی از دل تنگم

درین محنت‌سرا منشین که بس جای بلاخیزست

مرا پروانهٔ خود خوانده‌ای طعنم مزن چندین

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

سرو من زلف پریشان بر رخ گلگون شکست

بر گل سیراب جعد سنبل مفتون شکست

خنده بر افسانه ی شیرین لبان زد در سخن

لعل میگونت که قدر لؤلوی مکنون شکست

بنده ی آن سرو آزادم که در گشت چمن

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 
 
۱
۲
۳
۵
 
تعداد کل نتایج: ۹۳