گنجور

 
بابافغانی

در طاعت و عشرت بقرارست دل ما

هر جا که رود همره یارست دل ما

ما آینه ی حسن تو آشفته نخواهیم

برخیزد اگر زانکه غبارست دل ما

روزی هدف تیر بلایی شود این دل

ویرانه مگردان که حصارست دل ما

هر پاره ی این قلب سیه جوهر فردیست

بگذار و مسوزان که بکارست دل ما

در جستن این طعمه همایان نگرانند

بربند که تعویذ شکارست دل ما

بر حرف دل ما منه انگشت ملامت

ای مدعی اندیش که خارست دل ما

دارد نظر همت بسیار عزیزان

هر چند که در دست تو خوارست دل ما

باد از شرف لذت دیدار تو محروم

گر در غم آغوش و کنارست دل ما

از غلغله ی سینه ی پرجوش فغانی

آسوده زگلبانگ هزارست دل ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

درمانده این جسم نزارست دل ما

در سنگ نهان همچو شرارست دل ما

هر چند بهای گهر از گرد یتیمی است

بی قیمت ازین مشت غبارست دل ما

چون غنچه محال است که از پوست برآید

[...]

فیاض لاهیجی

آیینة هر لاله عذارست دل ما

خوش در بدر از جلوة یارست دل ما

یکرنگی صد رنگ مخالف چه بلایی است

هر جا صنمی، آینه‌دارست دل ما

دایم به امیدی که کمین کرده تو باشی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه