مستم اگر باده نیست لعل لب یار هست
گو می تلخم مباش شربت دیدار هست
ساقی ما بیطلب گر ندهد جرعهای
تشنهلبان را کجا قوت گفتار هست
صبح وصالم دمید گلبن عیشم شکفت
رخصت چیدن کجاست در دلم این خار هست
خواستم از دل نشان داد به تیرم جواب
رخنهٔ پیکان هنوز در دل افگار هست
گر ندهد باغبان رخصت گشت چمن
من که به خواری خوشم سایهٔ دیوار هست
مرد نظر باز را تلخ مگو ای حکیم
نیش زبان تا به کی، غمزهٔ خونخوار هست
آنکه به خلوت درون نکتهفروشی کند
گو به در آ کاین سخن بر سر بازار هست
آنچه مراد من است خارج رنگ است و بو
ورنه گل زرد و سرخ در همه گلزار هست
در قدم شمع خویش باش فغانی سپند
زآن که چراغ ترا آفت بسیار هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقِ یکرنگ را یارِ وفادار هست
بندهٔ شایسته نیست ورنه خریدار هست
میرسدت ای پسر بر همهکس ناز کن
حسن و جمالِ تو را نازِ تو در کار هست
گرچه لبت میدهد مژدهٔ حلوای صبح
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.