شبانه می زده یی ماه من چنین پیداست
نشان باده ات از لعل آتشین پیداست
همین بکینه ی ما تیر در کمان داری
در ابرویت ز سیاست هنوز چین پیداست
بر آتش دل گرم که دست داشته یی
که داغ تازه ات از چاک آستین پیداست
بطرف باغ گذر کرده یی بگل چیدن
ز چاک پیرهنت برگ یاسمین پیداست
بدین و دل چه تفاخر کدام دین و چه دل
مرا که در غم عشقت نه دل نه دین پیداست
نه آدمی که ملک نیز در سجود آرد
سعادتی که ترا ایمه از جبین پیداست
خراب آن کمر نازکم که چون مه نو
به شیوه های بلند از میان زین پیداست
به نکته های غریبم اسیر خواهی کرد
چنین از آن دو لب سحر آفرین پیداست
لب بوعده ی شیرین کشد فغانی را
هلاک مور گرفتار از انگبین پیداست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خط نرسته ازان لعل آتشین پیداست
ز لطف، زهر خط از زیر این نگین پیداست
خبر ز نامه سربسته می دهد عنوان
عتاب و ناز تو از صفحه جبین پیداست
ز موج، روشنی آب می شود معلوم
[...]
زعشق مرتبه حسن دلنشین پیداست
زشیشه جوهر این آب آتشین پیداست
مخورفریب زشیرین لبان زیرنقاب
نشان آبله روی انگبین پیداست
غمت نهان زکه دارم که همچو قبله نما
[...]
به گرد عارض او خط عنبرین پیداست
چو سبزه ای که بر اطراف یاسمین پیداست
ز نام تقوی من، بلکه سرگران شده ای؟
که از جبین تو چون موج باده، چین پیداست
محبتم به دلت کرده گوییا اثری
[...]
نگه به چشم نهان و ز جبهه چین پیداست
شگرفی تو ز انداز مهر و کین پیداست
نظاره عرض جمالت ز نوبهار گرفت
شکوه صاحب خرمن ز خوشه چین پیداست
رسید تیغ توام بر سر و ز سینه گذشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.