خوش آن دمید که در دام روزگار نسوخت
نیامد از عدم اینجا و زار زار نسوخت
کدام تنگدل از باده گرم گشت شبی
که چند روز دگر از غم خمار نسوخت
که دل به وعده ی شیرین لبی مقید ساخت
که تا به روز قیامت در انتظار نسوخت
چراغ عیش نیفروخت در سراچه ی دل
کسی که پیش تو خود را هزار بار نسوخت
شرار دل نه مرا ذره ذره سوزد و بس
درون کیست که صد بار ازین شرار نسوخت
درین محیط ندیدم دری که در طلبش
هزار طالب سرگشته در کنار نسوخت
هزار نخل جوان زیر خاک رفت و هنوز
جهان برای یکی بر سر مزار نسوخت
نه دوست بود که غمگین نگشت در غم دوست
نه یار بود که جانش برای یار نسوخت
مخور شراب فغانیو اشک گرم مریز
خمش که بهر دماغت فگار نسوخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.