گنجور

 
۱
۲
۳
۱۲
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

ای تو از حسن در جهان سمرا

دور باد از تو چشم بد پسرا

بر بنا گوش و زلف مشکینت

رقمی دان ز شام تا سحرا

عمر مائی ولی نمیپائی

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

ای گشته از صفای رخت شرمسار آب

از تشنگان لعل لبت وا مدار آب

جانم میان آتش هجران بباد رفت

گر چه ز دیده هست مرا در کنار آب

لعل تو آتشیست که چون شعله برکشد

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

روی شهر آر ای یارم گر نبودی آفتاب

کی شدی از دیدن او دیده مشتاق آب

چون گشاید از کمین ترک کمان ابرو خدنگ

بر غرض دارد گذر همچون دعای مستجاب

تاب رخسار چو ماه او همی سوزد مرا

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

گر چه با ترکانه چشم مست او دارم عتاب

هست بیحاصل چو خط هندوئی بر سطح آب

در خم چوگان زلف او دل سرگشته را

همچو گوی افتاده بینم دائم اندر تاب تاب

با وجود عقل اگر پیدا بود عشقش رواست

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

ای ترک بده باده گلفام که عیدست

وز دست مده جام غم انجام که عیدست

از رنج مه روزه چو جستی بسلامت

بزم طرب آرای بهنگام که عیدست

اعلام طرب عاقل اگر می نفرازد

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

آن کزو داریم درد دل دوای جان ماست

درد کز جانان بود سرمایه درمان ماست

یوسف مصر دلست و همچو جان ما را عزیز

بی رخش فردوس اعلی کلبه احزان ماست

آبروئی نیست ما را پیش آن سلطان حسن

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

بفروغ مهر رویش که مهست از آن عبارت

بفریب چشم مستش که دهد جهان بغارت

بنسیم جانفزایش که مسیح وار آرد

سوی کشتگان هجران بوصال جان بشارت

که دمد بجای خار از سرخاک ما گل تر

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

بیتو ایجان و جهان کار من از دست برفت

دل شیدا ز برم تا بتو پیوست برفت

عقلم آمد که بصبرم کند ارشاد و لیک

چون مرا دید چنین شیفته ننشست برفت

سنبل زلف تو چون سلسله جنباند ز دور

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

بحسن روی تو خورشید عالم آرانیست

بلطف رسته دندان تو ثریا نیست

توئی چو سرو ولی سرو ماهرخ نبود

توئی چو ماه ولی ماه سرو بالا نیست

ز جان غلام قد همچو سرو آزادت

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

بر دلم از جور او امبار بار دیگرست

باش کو صد بار بود این نیز بار دیگرست

بنده آن سرو آزادم که دایم بهر او

هر دمی از هر دو چشمم جویبار دیگرست

در هوای عارض همچون گل بیخار او

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

بر سپهر حسن رویش آفتابی دیگرست

لیکن از شعر سیاهش سایبانی دیگرست

زینت خوبان بگاه جلوه از زیور بود

روی شهر آرای تو زیب و بهای زیورست

گفتم آرم در دهن ناگه لبت خندید و گفت

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

تا بر گل سیراب تو از غالیه خالیست

حقا که مرا تیره تر از خال تو حالیست

طغرای خم ابروی مشکینت ندارد

مه گر چه از آن روی چو خورشید مثالیست

در باغ لطافت قد چون سرو روانت

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

چون بت من بر سمن زلف معنبر شکست

رونق کافور شد قیمت گوهر شکست

بر مه تابان او ابروی همچون هلال

پرده مانی درید خامه آذر شکست

تا بشکر خنده کرد لعل لبش درفشان

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

خرامان میرود دلبر تعالی الله چه رفتارست

شکر میبارد از پسته بنا میزد چه گفتارست

بگرد چشمه نوشین چه خرم سبزه ئی دارد

خضر بر آبحیوانست و بر شنگرف زنگارست

نگارا از دلم یکدم غمت غائب نمیگردد

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

دوش چه دانی مرا بیتو چه بر سر گذشت

لشکر غم بر سرم بیحد و بیمر گذشت

در هوس لعل تو در شب همچون شبه

سیم روانم ز جزع بر رخ چون زر گذشت

آب گذشت از سرم بسکه بباریدم اشگ

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

رخسار لاله رنگ خوشت آتش ترست

آبحیات در لب میگونت مضمرست

صبحست و شام هر دو بهم روی و موی تو

و آن صبح و شام هر دو چو کافور و عنبرست

چون ذره در هوای تو دلرا قرار نیست

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

سحرگه چون برانگیزد ز خواب آهنگ میدانت

بفال سعد بنماید قمر روی از گریبانت

دهان غنچه از شادی بماند باز اگر گویم

که با وی نسبتی دارد لب چون غنچه خندانت

بهر مجلس که بنشینی هزاران فتنه برخیزد

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

سبزه و آب روان باده گلگون بدست

سرو قدی میگسار خوشتر ازین عیش هست

مستم و امید نیست ز آنکه شوم هوشیار

هوش نیاید بلی مست صبوح الست

همچو رخت اختری دیده گردون ندید

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

ساقیا برخیز کاکنون وقت می نوشیدنست

موسم بستان و هنگام گلستان دیدنست

ابر نیسانی ز بهر گریه بگشادست چشم

غنچه لب بسته را زین پس گه خندیدنست

گلشن حسن ترا گل هست و رنج خار نیست

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

ساقیا چون گل شکفت از می‌ْپرستی چاره نیست

صورتی بی‌جان بود کو وقت گل میخواره نیست

نوعروس گل ز مهد غنچه می‌آید برون

بالغ است آری ازین پس جای او گهواره نیست

این زمان کز خرمی صحرا بهشت‌آسا شدست

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۱۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۲۸