آن کزو داریم درد دل دوای جان ماست
درد کز جانان بود سرمایه درمان ماست
یوسف مصر دلست و همچو جان ما را عزیز
بی رخش فردوس اعلی کلبه احزان ماست
آبروئی نیست ما را پیش آن سلطان حسن
ور بود آنهم ز سیل چشم اشک افشان ماست
عاقلان گویند در زنجیر زلفش دل مبند
این دل دیوانه پندارند در فرمان ماست
گفت نزد ما ز حرمت کس نمی یارد رسید
گر چه حرمت هست لیکن این خود از حرمان ماست
ما چو ترک جان گرفتیم از پی جانان خویش
اندرین ره هر چه آن دشوار هست آسان ماست
جان فدا کردیم و سر در پایش افکند و نگفت
هرگز او کابن یمین سرگشته و حیران ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر عشق و情感 عمیق خود را به معشوقی خاص بیان میکند. او درد و رنجی که از عشق میکشد را مظهر درمان میداند و معشوق را همچون یوسف مصری عزیز میداند. شاعر به عدم آبرو و مقام خود در مقابل محبوب اشاره میکند و تأکید میکند که عشقش باعث دیوانگیاش شده است. با اینکه عقل میگوید از زنجیر عشق آزاد باشد، اما دل او همچنان در تسلط بر زلف محبوب است. شاعر میگوید که اگرچه در زندگی مشکلات بسیاری وجود دارد، اما برای محبوبش همه چیز ساده و آسان به نظر میرسد. در نهایت، او از فدای جان و سر خود در راه عشق سخن میگوید و اعلام میکند که همیشه در جستجوی محبوب است.
هوش مصنوعی: ما از کسی رنج و درد دل داریم که وجودش برای ما مایه تسکین و درمان است، و این رنج ناشی از عشق به اوست که خود، اساسِ بهبودی و آرامش ماست.
هوش مصنوعی: یوسف مصر نماد زیبایی و محبوبیت است و دل ما هم به او وابسته است. بدون حضور او، زندگیمان پر از غم و اندوه است. رخش (چهره) او را به عنوان بهشتیترین چیز و زیباترین نعمت میدانیم و غمها و مشکلات ما تنها در سایه نبودن او بروز میکند.
هوش مصنوعی: ما نزد آن پادشاه خوشرویی هیچ اعتبار و آبرویی نداریم و اگر هم چیزی داریم، آن به خاطر اشکهای جاریمان است.
هوش مصنوعی: عاقلها میگویند که به زنجیر موهای او دل نبند، اما این دل دیوانه فکر میکند که تحت کنترل ماست.
هوش مصنوعی: میگوید که هیچکس نمیتواند به ما نزدیک بشود، هرچند که احترام وجود دارد، ولی این ناشی از محرومیت ماست.
هوش مصنوعی: ما به خاطر معشوق خود جان تازهای گرفتهایم و در این مسیر هر سختی که پیش بیاید، برای ما آسان است.
هوش مصنوعی: ما جان خود را فدای او کردیم و سر را به پایش گذاشتیم، اما او هرگز نگفت که من از عشق به او سردرگم و حیران شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طرقوا یا عاشقان کین منزل جانان ماست
زانچه وصل و هجر او هم درد و هم درمان ماست
راه ده ما را اگر چه مفلسان حضرتیم
آیت قل یا عبادی آمده در شان ماست
نیستم اینجا مقیم ای دوستان بر رهگذر
[...]
آن قد چون نارون بنگر که از بستان ماست
و آن گل سیراب بنگر کز سرابستان ماست
نغمه ی بلبل شنو در بوستان بر روی گل
وآن فغان و ناله و آشوب کز دستان ماست
گفت سروی ناز دیدم در کنار جویبار
[...]
مدتی شد کآتش سودای تو در جان ماست
زآن تمنایی که دایم در دل ویران ماست
مردم چشمم به خوناب جگر غرقند از آن
چشمهٔ مهر رخش در سینهٔ نالان ماست
آب حیوان قطرهای زآن لعل همچون شکر است
[...]
عشق او آب حیات و آن حیات جان ماست
این چنین سرچشمه ای در جان جاویدان ماست
گنج عشق او که در عالم نمی گنجد همه
از دل ما جو که جایش در دل ویران ماست
جان ما با غیر اگر باری حکایت کرده است
[...]
خوار میکن ، زار میکش، منتت بر جان ماست
خواری ظاهر گواه عزت پنهان ماست
چشم ظاهر بین بر آزار است وای ار بنگرد
این گلستانها که پنهان زیر خارستان ماست
ترک ما کردی و مهر و لطف بیعت با تو کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.