سبزه و آب روان باده گلگون بدست
سرو قدی میگسار خوشتر ازین عیش هست
مستم و امید نیست ز آنکه شوم هوشیار
هوش نیاید بلی مست صبوح الست
همچو رخت اختری دیده گردون ندید
گر چه بگرد سرت گشت ز بالا و پست
مهر دلت برده بس رونق خوبی ماه
کیست بغیر از خلیل کوبت آذر شکست
خیز دل عاشقم مصلحتی را بجوی
بت چکند حسن خویش گر نبود بت پرست
دل بخم زلف او دست زد و خویش را
با همه دیوانگی بر تو بزنجیر بست
غمزه سر مست تو تیر بلا در کمان
بر دل ابن یمین باز گشادست شست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با استفاده از تصاویری زیبا از طبیعت و عشق، احساسات خود را بیان میکند. او به حال مستی خود اشاره میکند و میگوید که هیچ امیدی به هوشیاری ندارد. شاعر از زیباییها و جذابیت معشوق خود صحبت میکند و میگوید که دلش تحت تأثیر زلفهای او قرار گرفته و احساس دیوانگی میکند. همچنین، او از تیر غمزه معشوق که مثل بلا بر دلش اثر میگذارد، سخن میگوید. در نهایت، شاعر به عشق و زیباییهایی که معشوقش به او میبخشد تأکید میکند.
هوش مصنوعی: سبزه و آب زلال و می گلگون در دستان سرو قد بلندی در حال نوشیدن، از این شادی و خوشیها لذت بیشتری وجود دارد.
هوش مصنوعی: من در حالت مستی قرار دارم و نگران این نیستم که روزی به هوشیاری برگردم. زیرا در این وضعیت، به هوش نخواهم آمد، بله، من مست شراب هستم.
هوش مصنوعی: چشمهای آسمان مانند لباس ستارهای که به دور تو میچرخد، چیزی را نمیبیند؛ اگرچه در گردش خود از بالا به پایین و بالعکس میرود.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که همهٔ زیباییها و شکوهها تحت تأثیر قرار بگیرند. هیچ کس به جز خلیل، که در آتش آزمایشهاست، نمیتواند این زیبایی را بشناسد.
هوش مصنوعی: بیدار شو ای دل عاشق، به دنبال نیکی و مصلحت برو. اگر این معشوق زیبا نبود، خوی و جمالش باعث نمیشد که به پرستشش بپردازیم.
هوش مصنوعی: دل من تحت تأثیر زلف او قرار گرفت و با تمام جنون و دیوانگیاش، خود را به تو وابسته کرد.
هوش مصنوعی: نگاه فریبنده و جذاب تو مانند تیر زهرآلودی به سمت قلب ابن یمین پرتاب شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر تن اقبال و بخت دولت او چون سرست
وز فَلکُالمَستقیم همت او برترست
در همه آثار خیر مقبل و نیک اخترست
درخور پیغمبر است گرچه نه پیغمبر است
قصد به جان کرده ای ای دل محنت پرست
دیده نهادی به صبر ، دوست بدادی ز دست
بس که بسر برزدی دست به حسرت ولیک
سود ندارد دریغ ، صید چو از دام رست
سینه ی مجروح را وصل چو مرهم نهاد
[...]
ای دل شوریده جان، نیست شو از هر چه هست
کز پی تاراج دل، عشق برآورد دست
منکر صورت نشد، عارف معنی شناس
راه به معنی نبرد عاشق صورت پرست
از پی محنت شود، مست محبت، مدام
[...]
راستی ای کج کلاه چه ای به می پای بست
زصبح تا شب خمار زشام تا صبح مست
گیرم بخشید شاه برد متانت زدست
تجرع دائمی درستی آرد شکست
در آخر از پی کسبی شهنشه حقپرست
چو دید ین قوم را ز ساغر کفر مست
نمود او را بلند به نزد آن خلق پست
چو مصحف کردگار گرفت بر روی دست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.