خرامان میرود دلبر تعالی الله چه رفتارست
شکر میبارد از پسته بنا میزد چه گفتارست
بگرد چشمه نوشین چه خرم سبزه ئی دارد
خضر بر آبحیوانست و بر شنگرف زنگارست
نگارا از دلم یکدم غمت غائب نمیگردد
ندارم در جهان جز غم که دلجویست و دلدارست
من از جام می عشقت اگر مستم عجب نبود
عجب ز آنکس همی دارم که در دور تو هشیارست
سر اندر پایت افکندم گرفتی خردهای بر من
منه آئین بیزاری که اندک مایه آزارست
ز چشم فتنه انگیزت بدی کردن چه آموزی
بیاموز از رخت آخر که او بس نیک کردارست
اگر ابن یمین گوید که از جانت نیم بنده
ازو مشنو که این دعوی پس اقرار انکارست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نمی دانم دلم باری به درد او گرفتارست
ستم بر جان غمگینم همه زان شوخ عیارست
قد امید من دایم چو ابرویت خمی دارد
دل پر درد ما باری چو چشمان تو بیمارست
تو در خواب خوشی جانا و ما در آتش هجران
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.