گر چه با ترکانه چشم مست او دارم عتاب
هست بیحاصل چو خط هندوئی بر سطح آب
در خم چوگان زلف او دل سرگشته را
همچو گوی افتاده بینم دائم اندر تاب تاب
با وجود عقل اگر پیدا بود عشقش رواست
کی بگل پنهان توان کردن فروغ آفتاب
گر ندارم روی دیدن روی او را ز احتشام
میتوان دیدن خیالش را دریغا نیست خواب
چشم او را من بگفتم ترکتازی تا بکی
زینسخن کردست خود را هندوی زلفش بتاب
گر بعمری در رهی با من درنگی افتدش
همچو عمر اندر زمان گیرد سوی رفتن شتاب
آن مه تابان ندارد آگهی کابن یمین
شد ز تاب مهر او همچون کتان از ماهتاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساساتی عمیق و عاشقانه است. شاعر ابتدا به زیبایی خاص و فریبنده معشوق اشاره میکند و از عتاب خود در برابر او سخن میگوید. او بیان میکند که چون عشق او بینتیجه است، همچون خطی که بر آب رسم شود، بیفایده است. دل او در پیچ و خم زلف معشوق همچون گوی در حال چرخش است.
شاعر میگوید که اگرچه عقل دارد، عشق او رواست و نمیتواند نور عشق را پنهان کند. حتی اگر نتواند چهره او را ببیند، خیال او را میبیند و خواب از او دور است. او از چشم معشوق میپرسد که تا کی این ترکتازی ادامه دارد، چرا که او از زلف معشوق خود گفتگویی کرده است.
شاعر امیدوار است که اگر در طول زندگی یک لحظه با او درنگ کند، همچون زمان که همیشه به جلو میرود، او نیز به سرعت میرود. در پایان، او میگوید که آن معشوق تابان از زیباییهای خود آگاه نیست و مانند کتان در نور ماهپاره به تاب آمده است.
هوش مصنوعی: اگرچه از نگاه مست او شکایت دارم، اما این ناراحتی بیفایده است، مانند خطی که یک هندوئی بر روی آب بکشد.
هوش مصنوعی: در خمهای زلف او، دل پریشان و گم شدهام را مانند گوی میبینم که همواره در حال چرخش و نوسان است.
هوش مصنوعی: اگر عقل در کار باشد، عشق او قابل قبول است. چگونه میتوان نور خورشید را در دل گل پنهان کرد؟
هوش مصنوعی: اگر نتوانم روی او را به خاطر ادب و احترام ببینم، میتوانم خیال او را ببینم. افسوس که در خواب هم این امکان نیست.
هوش مصنوعی: من به او گفتم که با چشمانش به من ننگرد، زیرا هر چه در این رابطه بگوید، خود را در زلفش نهان کرده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی در طول عمرش به مدت کوتاهی با من همراه باشد، همچنان که عمر در گذر زمان سرعت میگیرد، او نیز به زودی به سمت رفتن شتاب میگیرد.
هوش مصنوعی: ماه نورانی از زیبایی خود آگاه نیست و در زیر نور او، عشق به مانند کتان در پرتو نور مهتاب نرم و لطیف شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
[...]
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب
عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب
با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
[...]
مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست
تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب
[...]
سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب
آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو
زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر
[...]
ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید
نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب
هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان
تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب
در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.