گنجور

 
۱
۲
۳
۵
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

آمدم بار دگر بر سر پیمان شما

که ندارم پس ازین طاقت هجران شما

بر سرم افسر شاهی نبود خوشتر از آنک

دست و پا بسته بزنجیر بزندان شما

چون دوات ار چکد از دیده من خون سیاه

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ایها العشاق از آن نامهربان بس شد مرا

ورچه با جانست پیوندش ز جان بس شد مرا

عارض چون یاسمین و طره چون سنبلش

گرید بیضا و ثعبانست از آن بس شد مرا

گر بلعل درفشان سازد دوای درد دل

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

با من آن مهروی من نامهربان از بهر چیست

با دلم دایم بکین آن دلستان از بهر چیست

آن نگار بی وفا را بی سبب چندین جفا

بر مراد دشمنان با دوستان از بهر چیست

هیچم اندر و هم ناید کان سبکروح جهان

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

پرتو روی تو بر کسوت خوبی علم است

زلفت از غالیه بر ماه دو هفته رقم است

چون خم ابروی مشکین تو مانند هلال

شود انگشت نما سوره نون والقلم است

دهن تنگ تو چون لب بسخن بگشاید

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

خوشست آن پسته خندان و خوش آن گفتارت

خوشست آن سرو خرامان و خوش آن رفتارت

یاد صحت ببرد از دل صاحبنظران

چشم شیرافکن آهو شکن بیمارت

بتوهم ز رخت گر بربایم بوسی

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

زلف دلبر گیرم امشب آن شبست

کام دل بر گیرم امشب آن شبست

هر دم از دست تو ایماه چگل

جام دیگر گیرم امشب آن شبست

ماه تابانرا بعمری گر شبی

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

ساقی قدحی در ده گر هیچ می ات باقیست

کز سوختگی جانم در غایت مشتاقیست

گر خادم مسجد را قندیل بکف بینم

از شوق دلم گوید کاین ساغر و آن ساقیست

معنی طلب از باطن بگذر زره ظاهر

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

هنگام نو بهار و لب جویبار و کشت

دریاب ساقیا که تو حوری و این بهشت

بر بند همچو نی کمر اندر هوای عشق

از خاک جم بزن بسر خم کلاه خشت

گر جام زر کشم ز کف یار سیمتن

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

بر برگ گلش سنبل سیراب ببینید

در حقه لعلش گهر ناب ببینید

چون خفته بود نرگس جادوش بیائید

در دور قمر فتنه در خواب ببینید

شرط ادب آنست که آرید سجودش

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

جانا ز لبت ما را گر کام نخواهد بود

از ما بجهان باقی جز نام نخواهد بود

شادی وصالت را اغیار نمی بیند

گوئی غم هجرانرا انجام نخواهد بود

با طوطی جان گفتم گرد شکرش کم گرد

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

هست وقت عیش ساغر در دهید

آتشین آبی معطر در دهید

ساقیان گلعذار غنچه لب

آب لعل از ساغر زر در دهید

ای حریف مجلس آزادگان

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

گر کسی چشم و لبی خواست چو بادام و شکر

گو ببین چشم و لبش راست چو بادام و شکر

نه لب و چشم همه شکر و بادام بود

چشم و لب دلبر ما راست چو بادام و شکر

بهر چشم و لبش ار جان بدهم شاید از آنک

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

نرگس مست تو دارد هوس خواب هنوز

سنبل زلف ترا هست سر تاب هنوز

ساخت اکسیر غم عشق تو ز راز رخ من

هست چشم من از آنچشمه سیماب هنوز

سوخت از مهر رخت همچو قصب زار تنم

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

خوش آنشعر سیه بر پرنیانش

بنفشه رسته گوئی ز ارغوانش

چو قدش گر بود سروی ببستان

نتابد رخ چو ماه آسمانش

و گر تابد چو رویش ز آسمان ماه

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

ای بعمد از ده بر لاله تر خال ز مشک

وی نگاریده بر اطراف قمر دال ز مشک

بوی خوش میدمد از زلف گره بر گرهت

نفس خوش دمد آری بهمه حال ز مشک

طوطی خط تو بر گرد لب چون شکرت

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

ای زلف دلاویزت در گردن جان بندی

وی لعل شکر ریزت هر بوسه ازو قندی

من دل بتو میدادم جمعی ز سر غفلت

کردند نصیحتها در عشق توأم چندی

ای خسرو مهرویان فرهاد خودم کردی

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

ای آنکه بخوبی بمه چارده مانی

از دیده چرا همچو هلالی تو نهانی

هستی صنما غایت آمال و امانی

افسوس که غارتگر ایمان و امانی

بس صافتر و پاکتر از آب روانی

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴

 

تا بر سریر حسن تویی ماه‌چهره‌ای

هستم ز عشق تو در شهر شهره‌ای

ز آن در شاهوار و بناگوش همچو سیم

هستند در مقار نه ماهی و زهره‌ای

چون جزع دل‌فریب تو هرگز به جادویی

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

چو بلبل از سر مستی گذشتم سوی گلزاری

نمود از هجر رخسارت بچشمم هر گلی خاری

دلم میگفت با چشمت که خوردی خونم از مستی

ولی لعل ترا دیدم ز خون دل نشان داری

بدل گفتم که خون ما ز لعلش خواه اگر خواهی

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

گر نشینم با تو در خلوت به شادی یک دمی

از غبار خود نبیند چشم دل دیگر نمی

حاصل از عالم دمی دانم که گویم با تو راز

اهل دلرا زین دمی خوشتر ز ملک عالمی

ایدل از دلبر مدار امید شادی بهر آنک

[...]

۶ بیت
ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۵
 
تعداد کل نتایج: ۸۲