گنجور

 
ابن یمین

با من آن مهروی من نامهربان از بهر چیست

با دلم دایم بکین آن دلستان از بهر چیست

آن نگار بی وفا را بی سبب چندین جفا

بر مراد دشمنان با دوستان از بهر چیست

هیچم اندر و هم ناید کان سبکروح جهان

بی سبب با دوستداران سرگران از بهر چیست

گر ندارد قصد صید جان مشتاقان خویش

غمزه و ابروی او تیر و کمان از بهر چیست

میکنم جان و جهان ایثار آن آرام دل

ور نباشد بهر اینجان و جهان از بهر چیست

در دهان دارد مدام ابن یمین وصف لبش

ور ندارد پس چنین شیرین زبان از بهر چیست