گنجور

 
۱
۲
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳

 

تا خانمان ما همه بر باد داده آب

مانند اشک از نظر ما فتاده آب

چیزی‌که متصل بود امروز، اشک ماست

اجزای دهر را همه از هم گشاده آب

دیوار و در، فتاده چو مستان به هر طرف

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵

 

کسی که مانده به بند لباس زندانی است

پریدن از قفس نام و ننگ عریانی است

به پختگی جنون کی به من رسد مجنون؟

همین بس است که من شهری او بیابانی است

ز چشم گریان، بی‌قدر شد متاع جنون

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷

 

در شراب صحبت احباب زهر غفلت است

گر به چاه افتد کسی بهتر ز دام صحبت است

منکر آئینه‌اند آن‌ها که اهل عزلت‌اند

خلوتی کابنای جنسی گنجد آنجا کثرت است

با وجود ناتوانی نرگس بیمار او

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶

 

بعد وارستگیم سوز تو در تن باقیست

آتش افسرده ولی گرمی گلخن باقیست

پنجه ام را بگریبان کفن بند کنید

که هنوزم هوس جیب دریدن باقیست

سنگ را رحم ازین سنگدلان بیشترست

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲

 

دل کار خود بطالع ناساز واگذاشت

شمع اختیار خویش بباد صبا گذاشت

با ماندگان بساز که کفر طریقتست

رهرو اگر نشان قدم را بجا گذاشت

گل را شکفته در چمن دهر کس ندید

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴

 

چاره خاموشی بود هر جا سخن در شیر نیست

تیر بر سنگ آزمودن جز زیان تیر نیست

گر بخلق الفت نمی گیرم گناه من بدان

طینت ابنای دهر از خاک دامن گیر نیست

خواری و عزت درین محنت سرا یکسان بود

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴

 

راحتی دارم که با سودای عشقم کار نیست

ورجگر سوزی ندارم آهم آتشبار نیست

عندلیب ما بامید چه بندد آشیان

شبنم و گل را چه آمیزش درین گلزار نیست

گر وفا پیام نبندد روی گردان می شود

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵

 

فراق همنفسان جان بیقرارم سوخت

گیاه خشکم و هجران نوبهارم سوخت

چو من مباد کس آواره هزار وطن

فلک ز داغ فراقت هزار بارم سوخت

زمانه از شب تارم چراغ باز گرفت

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰

 

کسیکه از گل داغ تو گلستان دارد

ازو مرنج چو بلبل اگر فغان دارد

خدنگ خویش بغیری مزن که سینه من

برای تیر تو از داغ صد نشان دارد

پی نظاره گلزار چشم حیرانست

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱

 

کسی تا کی به سان موج دایم در سفر باشد

دری نشناسد و چون موج دایم دربه‌در باشد

به خضرم احتیاجی نیست گر این است گمراهی

که کوران را عصا هم می‌تواند راهبر باشد

سبک پی قاصدی باید که چون غم‌نامه ما را

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹

 

اشک دمی جدایی از خانه تن نمی‌کند

سیل خراب می‌کند لیک وطن نمی‌کند

بار غم فراق تو بس که شکسته پیکرم

داغ به سینه‌ام کنون تکیه به من نمی‌کند

آه ز شرح حال ما بسته زبان خویش را

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷

 

بکن بیخ صبوری حسرت دیدار می‌آرد

چو میرد باغبان این نخل برگ و بار می‌آرد

کدورت می‌فزاید جام خاکی، حیرتی دارم

که این آیینه چون بی‌نم بود زنگار می‌آرد

دلی دارم چنان بیگانه از عشرت که در گلشن

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸

 

کی آن صیاد بی‌پروا پی نخجیر می‌گردد

که دایم در رهش صد صید از جان سیر می‌گردد

صبوری چون ز حد بگذشت کاری رو نمی‌آرد

که دارو کهنه چون گردید بی‌تأثیر می‌گردد

خط سبزت عنان اختیار از دست و دل برده

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲

 

بسمل ز تیغ او بطپیدن نمی رسد

از کشتگان کفن ببریدن نمی رسد

چون خنده گلست زبس ضعف ناله ام

کز لب چو بگذرد بشنیدن نمی رسد

گر پاشکسته نیستی این راه سر مکن

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹

 

بروی مرهم مرهم نهیم بر دل ریش

که زخم بر سر زخمست و نیش بر سر نیش

اگر ببادیه چون بیکسان هلاک شویم

زگردباد به بندیم نخل ماتم خویش

پر است خاطر آن بیوفا ز کینه ما

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۵

 

بی‌دماغم دست رد بر وصل جانان می‌نهم

پنبه در گوش از صدای آب حیوان می‌نهم

در بهاری اینچنین از زهد خشک محتسب

ساغرم تا تر شود در زیر دامان می‌نهم

نه صراحی غلغلی دارد نه ساغر خنده‌ای

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴

 

هیچکاری برنمی آید ز دست تنگ من

ورنه جنگی نیست دامان ترا با چنگ من

طینتم بر عاریتهای جهان چسبیده است

گر فشانی گرد از رویم بریزد رنگ من

بسکه خرسندم زکنج فقر کاسیبش مباد

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵

 

سفر نیکوست اما نه زکوی دلستان رفتن

بسان شمع هم در بزم باید از میان رفتن

نقاب غنچه بگشاده، می و معشوق آماده

عجب گر زنده رود اکنون تواند زاصفهان رفتن

زجوش گل نگنجید آشیان من، زهی طالع

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹

 

نه همین می رمد آن نوگل خندان از من

می کشد خار درین بادیه دامان از من

با من آمیزش او الفت موج است و کنار

روز و شب با من و پیوسته گریزان از من

قمری ریخته بالم به پناه که روم

[...]

۶ بیت
کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸

 

نیامد نخل آه از سینه پرداغ من بیرون

نکرد این سرو هرگز سر زدیوار چمن بیرون

درین محنت سرا چون نال اگر چاهت وطن باشد

بفرقت تیر اگر بارد نیابی از وطن بیرون

غم افشای رازم نیست در بزمش که می دانم

[...]

۶ بیت
کلیم
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۴