گنجور

 
۱۹۶۱

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۱

 

... در طریق عشقبازی از کسی کم نیستم

موج سیلاب غمم پهلو به طاق پل زند

شور سودا در سرش افزون شد از بوی بهار ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۶۲

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۲

 

... چو فاخته نکنم یاد ناله ای هرگز

که موج سرمه ز دل تا گلو نمی آید

ز شوخ چشمی گل های این چمن بلبل ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۶۳

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۵

 

... آب را جز در سفال آخر چو ریحانش نداد

هیچ کس چون موج خندان سیر این دریا نکرد

کاین محیط از فتنه آخر سر به طوفانش نداد ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۶۴

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۷

 

اسیر عشق از کف ساغر خوناب نگذارد

بمیرد تشنه و چون موج لب بر آب نگذارد

بتی شد رهزن دینم که چون در ترکتاز آید ...

... بنفشه باغبان را چون مگس در خواب نگذارد

سلیم از موج اشک خود خطر چون خاروخس دارم

چه شد برقی که ما را در ره سیلاب نگذارد

سلیم تهرانی
 
۱۹۶۵

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۵

 

... فلک می گیرد آخر هرچه می بخشد عجب نبود

که موج آب را چون رشته از گوهر برون آرد

به زر دفع حوادث می توان کردن درین گلشن ...

... که آخر از کجا سر همچو نیلوفر برون آرد

عجب دانم که پیش از موج اشک من رسد آنجا

اگر قاصد ز پا همچون کبوتر پر برون آرد ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۶۶

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۸

 

... در شکستن طالعی همچون حبابم داده اند

گر خورد پهلو ز موج می سفالم بشکند

آسمان مست است و من در دست او پیمانه ام ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۶۷

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۹

 

... زخم شمشیر مرا بر بدن خون آلود

هر حبابی ز سرشکم به خم طره ی موج

سر منصور بود در رسن خون آلود ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۶۸

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۶

 

شکفته گل ز بر خار ما همیشه رود

چو موج کوچه دهد سنگ ما که شیشه رود

هنوز دامن اگر بیستون بفشارد ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۶۹

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۲

 

... گر ز قید ناخدا آزادسازی خویش را

موج دریا همچو مرغابی ترا پل می شود

سفله را کی می توان از لاف دولت منع کرد ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۷۰

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۷

 

... ز بس که خورده دل من فریب تشنه لبی

ز موج شعله به گوشم صدای آب آمد

سلیم می برم امشب به پای خم شمعی ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۷۱

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۸

 

هم نشین از گریه من کاشکی دامان کشد

خویش را بر گوشه ای چون موج ازین طوفان کشد

از سموم آه این ویرانه از بس گرم شد ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۷۲

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۵

 

... فتنه ی دور جهان نیست ز تحریک کسی

بحر در موج نه از جنبش ماهی باشد

نگهی وقت شهادت ز تو شد قسمت ما ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۷۳

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۳

 

... هرکجا باشم گزیری نیست از طوفان مرا

موج دریا انتظارم بر سر پل می کشد

روزی داناست در معنی که نادان می خورد ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۷۴

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۴

 

... که همچو غنچه ز طرف کلاه می گذرد

ز باد صبح محیط کرم به موج آمد

پیاله گیر که وقت گناه می گذرد ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۷۵

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۹

 

... دوست از دشمن اسیر عشق نشناسد سلیم

رهرو او موج دریا را خیال پل کند

سلیم تهرانی
 
۱۹۷۶

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۹

 

... رنگین شده از شبنم لطفت گل کاغذ

شوقت به ره قافله ی موج ز حکمت

چون آب سخن بسته به دریا پل کاغذ ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۷۷

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۲

 

... می کشان را خوش نباشد در شب مهتاب ابر

گریه هر گه موج زد از حسرت چشم ترم

چون غبار آینه شد خشک در گرداب ابر ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۷۸

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۸

 

... گرد کوی او یکی از پرده پوشان بهار

شور در عالم سلیم افکنده موج گریه ام

نیست همچون اشک من سیل خروشان بهار

سلیم تهرانی
 
۱۹۷۹

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۵

 

چو موج موسم گل سبحه را در آب انداز

پیاله در قدح باده چون حباب انداز ...

سلیم تهرانی
 
۱۹۸۰

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۷

 

در وادی محبت چون خضر راهبر باش

با رهروان دریا چون موج همسفر باش

انگشت دایه در کام زهر غمم کشیده ست

در دست من هر انگشت گو شاخ نیشکر باش

آشوب موج و طوفان سامان اهل دریاست

همچون سفینه ی عشق مجموعه ی خطر باش ...

سلیم تهرانی
 
 
۱
۹۷
۹۸
۹۹
۱۰۰
۱۰۱
۲۶۳