نماند باده و آن تندخو نمیآید
بهار آمد و گل رفت و او نمیآید
خمار همچو منی را شکستن آسان نیست
کجاست خم که ز دست سبو نمیآید
چه سود جلوهٔ خوبان، که از حجاب مرا
نظر بر آینه کردن ز رو نمیآید
چو فاخته نکنم یاد نالهای هرگز
که موج سرمه ز دل تا گلو نمیآید
ز شوخچشمی گلهای این چمن، بلبل
ز بس که تر شده، پرواز ازو نمیآید
سلیم مشکل اگر افتدم گذر به وطن
به سوی چشمه دگر آب جو نمیآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و اندوه شاعر اشاره دارد. شاعر از عدم حضور معشوق و گذر زمان و طبیعت صحبت میکند. بهار آمده و گلها رفتهاند، اما معشوق هنوز نیامده است. شاعر احساس میکند که شکستن حالت خمار و اندوهش آسان نیست و دلتنگی و کمبود معشوق او را آزار میدهد. همچنین، او از زیباییهای دنیای اطراف میگوید، اما حس میکند که این زیباییها نمیتوانند او را تسلی دهند. در نهایت، شاعر از سختیهای زندگی و دوری از وطن سخن میگوید و در حسرت رسیدن به سرچشمهای تازه است.
هوش مصنوعی: شراب کهنهای باقی نمانده و آن شخص پرشور هم نمیآید. بهار فرا رسیده و گلها پژمرده شدهاند، اما او هنوز نمیآید.
هوش مصنوعی: شکستن روح و دل کسی که مثل من سرشار از خمار و نشئگی است، کار سادهای نیست. کجای این دنیا میتوانی بگویی که خم شراب از دست جام نمیافتد؟
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد زیبایی دلربایان، وقتی که من به خاطر پردهها و حجابها نمیتوانم به درستی زیباییها را ببینم.
هوش مصنوعی: من هرگز مانند فاخته یاد نالهای را نخواهم کرد، زیرا که غم و اندوهی که در دلم موج میزند، به حدی است که نمیتوانم آن را تا گلو بیان کنم.
هوش مصنوعی: از زیبایی و شوخی گلهای این باغ، بلبل به قدری تحت تاثیر قرار گرفته که دیگر قادر به پرواز نیست.
هوش مصنوعی: اگر در روزگاری سخت و دشوار به وطن برسم، همچون چشمهای که آبش به راحتی جریان ندارد، زندگیام پر از مشکلات خواهد بود و نمیتوانم آسان به آرامش و رفاه برسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو را سریست که با ما فرو نمیآید
مرا دلی که صبوری از او نمیآید
کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمیآید
جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
[...]
ترا به صحبت ما سر فرو نمیآید
ز بنده شرم چه داری بگو نمیآید
به دور حسن تو بیرون عاشقی کاری
بیازمودهام از من نکو نمیآید
دلم به روی تو هرگز نمیکند نظری
[...]
تو را به کون و مکان سر فرو نمی آید
مرا دلی که صبوری از او نمی آید
اگر جهان همه حور بهشت خواهد بود
چه چاره چون به خیالم جز او نمی آید
وگر به روضه خلدم قصور عرضه کنند
[...]
ز گل محافظت رنگ و بو نمیآید
به غیر لطف ز روی نکو نمیآید
صفای حسن بتان از دل گداخته است
ز آب آینه این شستشو نمیآید
ز جنبش مژه آسوده است قربانی
[...]
چه رنجش است کزان تندخو نمیآید؟
کدام فتنه که از دست او نمیآید؟
به کینه جوی من ای آنکه محرم رازی
بگو بدی ز نکویان نکو نمیآید
ره نشاط من از شش جهت چنان بستند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.