گنجور

 
سلیم تهرانی

در بیابان هرکه یاد آن خم کاکل کند

جلوه چون آب روان در سایهٔ سنبل کند

هرکه را افتد هوای آن لب میگون به سر

غنچه‌ای از گوشهٔ دستار هردم گل کند

از فغان و ناله گلشن را به تنگ آورده است

باغبان امشب نمی داند چه با بلبل کند

در محبت هست تأثیری که چون نقش پری

صورت لیلی ز جیب بید مجنون گل کند

دوست از دشمن اسیر عشق نشناسد سلیم

رهرو او موج دریا را خیال پل کند