گنجور

 
۱۷۶۱

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

... این داغ چه داغی ست که در جوش فزونیست

چون موج که در سینه جیحون بنشیند

همراه اجل خنده زنان رفت فصیحی ...

فصیحی هروی
 
۱۷۶۲

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

... شعله زد شوق و در گوش شهیدان پنیه سوخت

بر لب حیرت خموشی موج قیل و قال بود

دوست از دشمن نداند کفر و ایمان پوش حسن ...

فصیحی هروی
 
۱۷۶۳

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

کو جنون تا هر نفس لب در سراغی گم شود

سینه همچون موج در گرداب داغی گم شود

تنگ چشمی بین که در بزم قدح نوشان شوق ...

فصیحی هروی
 
۱۷۶۴

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

دل از ولایت غم بار بسته می آید

چو موج بر سر طوفان نشسته می آید

کسی که لب به سراغی نسوخت کی داند ...

فصیحی هروی
 
۱۷۶۵

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

... تن چون نسیم پای کن و تا ابد گریز

وا افت موج وار چو طوفان غم شود

هر گاه ابر عافیتی برق زد گریز ...

فصیحی هروی
 
۱۷۶۶

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

... آب حیات باش ولیکن ز بیم خضر

بر روی خویش پرده ز موج سراب پوش

این پرده های حسن نظر خیره می کند ...

... از محتسب مترس ولی بهر پاس شرع

موجی بیار و بر سر جام شراب پوش

عصمت شهید جلوه حسنی که از حیا ...

فصیحی هروی
 
۱۷۶۷

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

... من در سجود بت ولی لبریز استغفار دل

دامان ز نعمت موج زن دریای کفران در بغل

گر من بمیرم ای نگه از گلستانش وامیا ...

فصیحی هروی
 
۱۷۶۸

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

جوش ذوقم خوش نشین کشور میخانه ام

موج فیضم خانه زاد ساغر و پیمانه ام

می زنم لاف شکیبایی و از طوفان اشک

موجهء گرداب را ماند مصیبت خانه ام

باز در دارالشفای تب گدایی می کنم ...

فصیحی هروی
 
۱۷۶۹

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

... که باز از اشک نومیدی گرانبارست مژگانم

یکی موج غریبم ای سراب عافیت رحمی

که عمری در کنار تربیت پرورده طوفانم ...

فصیحی هروی
 
۱۷۷۰

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

ز گریه موج زند مجلس ار ندیم شوم

چمن به ناله درآید اگر نسیم شوم ...

فصیحی هروی
 
۱۷۷۱

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

... از سراب تلخکامی تشنه لب خواهیم مرد

ما که همچون موج در دامان کوثر زاده ایم

در گلستانی که هر خارش پیمبر زاده ست ...

فصیحی هروی
 
۱۷۷۲

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

... سال ها در انتظار یک شبیخون می تپیم

موجه دریای خونابیم دور از زلف دوست

بی قراری بین که هر ساعت دگرگون می تپیم ...

... یار با ما همدم و ما از جدایی بی قرار

همچو موج از تشنگی بر روی جیحون می تپیم

سر این معنی فصیحی عشق به داند که ما ...

فصیحی هروی
 
۱۷۷۳

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

ما دو عالم را ز موج غم خراب انگاشتیم

این دو دریای مصیبت را سراب انگاشتیم ...

فصیحی هروی
 
۱۷۷۴

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

... دست را بیهوده در دلهای صرصر می زدیم

سینه می سودیم چون موج از عطش در هر سراب

سیلی همت ولی بر روی کوثر می زدیم ...

... چون چراغ بیوه زن بودیم اما از غرور

صد شبیخون هر نفس بر موج صرصر می زدیم

دست ما شغل گریبان داشت زآن در بسته ماند ...

فصیحی هروی
 
۱۷۷۵

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

... کوکبه سوز فتح شد صولت بی سپاهیم

کشتی موج هستیم تا به مراد خس طپم

خورده ز خون ناخدا آب گل تباهیم ...

فصیحی هروی
 
۱۷۷۶

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

... باری تو خود به کعبه فصیحی برو که هست

موج سراب هستی من بند پای من

فصیحی هروی
 
۱۷۷۷

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

کوش تا سیراب از بحر تماشا نگذری

همچو موج هرزه گرد از روی دریا نگذری

گر ز گمراهی رهت بر شهر درمان اوفتد ...

فصیحی هروی
 
۱۷۷۸

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

چند از بحر طلب موج دویی انگیزی

روی گل بینی و در دامن خار آویزی ...

فصیحی هروی
 
۱۷۷۹

فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در منقبت مولای منقیان حضرت علی علیه‌السلام

 

... گیرد از تیغ تو خصم دعای وبا

کشتی تن بشکند موج محیط نبرد

جان به کنار افکند موجه بحر دغا

نعره زنان چون سمند جلوه دهی هیبتت ...

فصیحی هروی
 
۱۷۸۰

فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - بث الشکوی و مدح مولا علی‌بن ابی‌طالب علیه‌السلام

 

... شب و روز گهواره آسمان را

پل از موج بندند بر روی دریا

به ملکی که بندی تو سد زمان را ...

فصیحی هروی
 
 
۱
۸۷
۸۸
۸۹
۹۰
۹۱
۲۶۳