گنجور

 
فصیحی هروی

کتاب عشقم و آیات زلف دوست عنوانم

ز سر تا پا گرم بندند شیرازه پریشانم

نگاه هرزه گردم شد سبک پرواز بستانی

که باز از اشک نومیدی گرانبارست مژگانم

یکی موج غریبم ای سراب عافیت رحمی

که عمری در کنار تربیت پرورده طوفانم

نماند از ترکتاز گریه هیچم خون و می‌ترسم

که سازد تیغ نازی شرمسار خاک میدانم

چنان شد تنگ عیش من که در گوش تنک ظرفان

گران آید نوای خنده چاک گریبانم

نه بت نه ایزدم مانا فصیحی جلوه عشقم

که در زلف و رخ خوبان پرستد کفر و ایمانم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode