غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
... ترش گردد ترش نه تلخ تلخ
قاصد من به راه مرده و من
همچنان در شماره فرسخ ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
... هم از تصرف بی تابی زلیخا بود
به چاه یوسف اگر راه کاروان افتاد
حدیث می به دف و چنگ در میان داریم ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
... چه ذوق رهروی آن را که خارخاری نیست
مرو به کعبه اگر راه ایمنی دارد
به دلفریبی من گرم بحث و سود منست ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
... لشکر هوشم به زور می نشکستی
غمزه ساقی نخست راه نظر زد
زان بت نازک چه جای دعوی خونست ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰
گرسنه به که برآید ز فاقه جانش و لرزد
از آن که دررسد از راه میهمانش و لرزد
نفس به گرد دل از مهر می تپد به فراقت
چو طایری که بسوزانی آشیانش و لرزد
منم به وصل به گنجینه راه یافته دزدی
که در ضمیر بود بیم پاسبانش و لرزد ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲
... چو گرد سایه ز بال و پر هما ریزد
خوشا بریدن راه وفا که در هر گام
جبین ز پای به انداز نقش پا ریزد ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲
... قسمت بخت رقیب گردش صد جام شد
تا تو به عزم حرم ناقه فگندی به راه
کعبه ز فرش سیاه مردمک احرام شد ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹
... آه از آن خسته که از پویه به ره واماند
بنده ای را که به فرمان خدا راه رود
نگذارند که در بند زلیخا ماند ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰
... گدایان نثار از رهگذر برچیده را ماند
رقیبش برده از راه و وفا بنگر که در چشمم
غبار راه او مژگان برگردیده را ماند
جهان دودی ست از سودا که می گرداندش غالب ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸
... اختلافی در میان ظلمت و نور افگند
آمدم بر راه و غالب گرد دل می گرددم
لغزش پایی که باز از جاده ام دور افگند
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹
... ز دید و داد مزن حرف خردسالانند
به گرد راه منه چشم نی سوارانند
ز چشم زخم بدین حیله کی رهی غالب ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲
... برو برو که از آن سو بیا بیا گویند
کسی که پای ندارد چگونه راه رود
خود اهل شرع درین داوری چه ها گویند ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴
... سالک نگفته ایم که منزل شناس نیست
بی جاده ماند راه از آن رو که دور بود
نازم به امتیاز که بگذشتن از گناه ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱
... خوابیده است تا که به کویت رسیده است
گر سر رود به راه تو از پا چه می رود
گویی مباد در شکن طره خون شود ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲
چون بپویی به زمین چرخ زمین تو شود
خوش بهشتی ست که کس راه نشین تو شود
لبم از نام تو آن مایه پرستی که اگر ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵
... دانه ذخیره می کند کاه به باد می دهد
آخر منزل نخست خوی تو راه می زند
اول منزل دگر بوی تو زاد می دهد ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸
... نویدی کز نوازش های پنهانم نمی آید
به راه کعبه زادم نیست شادم کز سبکباری
به رفتن پای بر خار مغیلانم نمی آید ...
... شبی کآواز نالیدن ز زندانم نمی آید
ندارم باده غالب گر سحرگاهش سر راهی
ببینی مست دانی کز شبستانم نمی آید
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱
... نگسسته ایم بخیه زخم جگر هنوز
با آن که خاک شد به سر راه انتظار
پر می زند نفس به هوای اثر هنوز ...
... دیدار جوست دیده و دارد خجل مرا
از جوش دل نبستن راه نظر هنوز
شد روز رستخیز و به یاد شب وصال ...
... رنگین به شعله نیست ترا بال و پر هنوز
غالب نگشته خاک به راهت تو و خدا
گردی ست پرفشان به سر رهگذر هنوز
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳
... چرا به سنگ و گیا پیچی ای زبانه طور
ز راه دیده به دل در رو و ز جان برخیز
تو دودی ای گله کام و زبان نه در خور تست ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵
... هر خون که ریخت غازه روی زمین شناس
در راه عشق شیوه دانش قبول نیست
حیف ست سعی رهرو پا از جبین شناس ...