چه عیش از وعده چون باور ز عنوانم نمیآید
به نوعی گفت میآیم که میدانم نمیآید
به ویرانی خشم لیکن جهان چون بیتو ویران است
اگر باشم به چین یاد از بیابانم نمیآید
گذشتم زان که بر زخم دل صدپاره خون گرید
خود او را خنده بر چاک گریبانم نمیآید
روش نگسسته و در سایه دیوار ننشسته
به کویش رشک بر مهر درخشانم نمیآید
دعای خیر شد در حق من نفرین به جان کردن
ز نفرین بس که میرنجد به لب جانم نمیآید
از آن بدخو ندانم چون دهد دلاله در پیدا
نویدی کز نوازشهای پنهانم نمیآید
به راه کعبه زادم نیست، شادم کز سبکباری
به رفتن پای بر خار مغیلانم نمیآید
دلش خواهد که تنها سوی من روی آورد لیکن
فریب همرهان دانم ز نادانم نمیآید
دبیرم، شاعرم، رندم، ندیمم شیوهها دارم
گرفتم رحم بر فریاد و افغانم نمیآید
شود بر هم ولی نز مهر، پندارد که در خوابم
شبی کآواز نالیدن ز زندانم نمیآید
ندارم باده غالب، گر سحرگاهش سر راهی
ببینی مست دانی کز شبستانم نمیآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کدامین شب به خواب آن روی خندانم نمیآید
که دریاهای خون از چشم گریانم نمیآید
مگر زد برق آهم کاروان اشک خونین را
که عمری شد به طوف طرف دامانم نمیآید
کمانابرویی دیدم که مانند پر ناوک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.