لطفی به تحت هر نگه خشمگین شناس
آرایش جبین شگرفان ز چین شناس
بازآ که کار خود به نگاهت سپرده ایم
ما را خجل ز تفرقه مهر و کین شناس
بی پرده تاب محرمی راز ما مجوی
خون گشتن دل از مژه و آستین شناس
داغم که وحشت تو بیفزود ز انتظار
جز صید دام دیده نباشد کمین شناس
می خواهد انتقام ز هجران کشیدنی
خونگرمی دل از نفس آتشین شناس
آرایش زمانه ز بیداد کرده اند
هر خون که ریخت، غازه روی زمین شناس
در راه عشق شیوه دانش قبول نیست
حیف ست سعی رهرو پا از جبین شناس
از دهر غیر گردش رنگی پدید نیست
این روضه را سراب گل و یاسمین شناس
حسرت صلای ربط سر و دست می زند
نقش ضمیر شاه ز تاج و نگین شناس
بی غم نهاد مرد گرامی نمی شود
زنهار قدر خاطر اندوهگین شناس
دور قدح به نوبت و میخوارگان گروه
آوخ ز ساقیان یسار از یمین شناس
غالب مذاق ما نتوان یافتن ز ما
رو شیوه نظیری و طرز حزین شناس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.