گنجور

 
۱۶۲۱

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح ابراهیم میرزا

 

... که مساوی ست درو طاعت و عصیان با هم

موج بر چشمه خنجر نبود از جوهر

که ز انصاف تو پر چین شده ابروی ستم ...

میلی
 
۱۶۲۲

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح نورنگ خان

 

... شدی به طفل گهر مریم صدف حامل

ز بار در شتر موج غرق آب و عرق

هزار بار گرانبارتر ز صد محمل

زمان زمان ز میان گنجهای باد آورد

چو موج از پی هم می رسید بر ساحل

ازان میانه به همراهی نسیم مراد ...

میلی
 
۱۶۲۳

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در مدح ابراهیم میرزا

 

... بتابد اگر آفتاب سخایت

شود موج دریا سراب سباسب

گرانی درآید به گوش مخاطب ...

میلی
 
۱۶۲۴

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح نورنگ

 

... روزگار افلاک را در رستخیز قهر تو

کشتی سرگشته اندر موج توفان یافته

آسمان از رشک آن دست و دل گوهرفشان ...

میلی
 
۱۶۲۵

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در مدح ابراهیم میرزا

 

... گر گذرد سوی بحر صاعقه قهر تو

شعله به موج افکند زودتر از بوریا

یک دم اگر در زمین رای تو باشد دفین ...

... حلم تو گر چون سحاب سایه کند بر هوا

طرح تواند فکند حفظ تو از موج آب

در ره مرغابیان دامگه ابتلا ...

میلی
 
۱۶۲۶

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - در مدح سلطان‌حسین‌میرزا

 

... ایمن مگر ز تیغ تو در آب نیست عکس

کآبش ز موج جوشن و برگستوان دهد

شاها منم که کلک بدایع نگار من ...

میلی
 
۱۶۲۷

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در مدح حضرت امام رضا علیه‌اسّلام

 

... به زور پنچه چو خورشید ساخت ممتحنش

نکرده بحر زره در بر از دوایر موج

که حلقه های کمند تو گشته دام تنش ...

میلی
 
۱۶۲۸

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - ممدوح شناخته نیست

 

... بارها از شرم رایت آسمان خورشید را

زیر سیلاب عرق در موج توفان یافته

پیش چوگان مرادت گوی گردون را قضا ...

میلی
 
۱۶۲۹

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - در مدح صدر دیوان نجف

 

... می زند همچو جلاجل ز اسف کف بر کف

قلزم موج زن دست گهربخش ترا

ابر با این همه همت نتواند سر کف ...

میلی
 
۱۶۳۰

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

... از هم فرو نریخت زهی روی سخت ما

زورق گران و لجه خطرناک و موج صعب

ای ناخدا نخست بینداز رخت ما ...

وحشی بافقی
 
۱۶۳۱

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

... سخت خزانی گذشت خوب بهاری رسید

وحشی ازین موج خیز رست ولی بعد مرگ

غوطه بسی زد به خون تا به کناری رسید

وحشی بافقی
 
۱۶۳۲

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

... برخاست باد شرطه و زورق درست ماند

از موج خیز رستم و دیدم کرانه هم

آن مرغ جغد شیوه که سوی تو می پرید ...

وحشی بافقی
 
۱۶۳۳

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

... در کار ما مضایقه ای داشت ناخدا

کشتی به موج و رخت به توفان گذاشتیم

در خود نیافتیم مدارا به اهرمن ...

وحشی بافقی
 
۱۶۳۴

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴

 

... گر نیست هجران کسی پس طمطراق کیست این

رطل گران و اندر او دریای زهری موج زن

یارب نصیب کس مکن بهر مذاق کیست این ...

وحشی بافقی
 
۱۶۳۵

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در ستایش غیاث الدین محمد میرمیران

 

... چو بر تاجی نشیند بر فروزد چار ارکان را

ز صلب بحر این در کوچو زد یک جنبش موجه

توان دادن به هر یک قطره اش سد غوطه عمان را ...

... عجب بحری که چون در جنبش آرد باد اجلالش

کند خلخال ساق عرش موج شوکت و شان را

چنین بحری بباید تا صدف رخشان دری زاید ...

... فکنده کشتیش در قلزم فیض ثنای تو

که سازد موجه او کان گوهر جیب و دامان را

چه گوهرها که گردون را اگر درجی ازین بودی ...

وحشی بافقی
 
۱۶۳۶

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در ستایش حضرت علی «ع»

 

... نعوذباله اگر پا فرو رود به خلاب

چنان ز بادیه سیلاب موج رفته به اوج

که نسر چرخ چو مرغایی است بر سر آب ...

وحشی بافقی
 
۱۶۳۷

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - در ستایش امام دوازدهم «ع»

 

... به دهر کشتی عمر مطیع جاهش را

ز موج خیز فنا دور و در امان دارد

وحشی بافقی
 
۱۶۳۸

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - در ستایش غیاث الدین محمد میرمیران

 

... نشیند گر کسش بر پشت بادش زیر ران باشد

محیط نور و ظلمت پر ز موج روز و شب سازد

گرش رخش زمان یک دم عنان اندر عنان باشد ...

وحشی بافقی
 
۱۶۳۹

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در ستایش شاه غیاث الدین محمد میرمیران

 

... پای در گل مانده اند از آب چشم اشکبار

گرنه در زنجیر بودندی ز موج آب چشم

کس نماندی کز پیت نشتافتی دیوانه وار ...

وحشی بافقی
 
۱۶۴۰

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - در ستایش غیاث الدین محمد میرمیران

 

... آن در که بسته بود به روی تو استوار

کشتی ما که موج غمش داشت در میان

برخاست باد شرطه و افتاد بر کنار ...

... دست امید بخش تو چون شد وظیفه بار

دریا گهی که موج زند زان قبیل نیست

امواج او که رخنه در او افکند بخار ...

وحشی بافقی
 
 
۱
۸۰
۸۱
۸۲
۸۳
۸۴
۲۶۳