عقل و دولت ساعت سعدی نمودند اختیار
ساعت سعدی هزارش سعد اکبر پیشکار
ساعتی کان ساعت از خوبی گلستان ارم
در نخستین گام گردد باغ فردوست دچار
ساعتی کان ساعت ار آبی رود همراه ابر
باز گردد قطرههایش گشته در شاهوار
ساعتی کان ساعت ار گشتی سکندر کامجوی
یافتی سر چشمهٔ خضر از بن دندان مار
ساعتی کان ساعت ار طالع شود مهر از افق
تا به شام روز محشر تابد از نصف النهار
ساعتی کان ساعت ار آید برون از بیضه بوم
بر دمد پر همایش از یمین و از یسار
ساعتی کان ساعت ار سر بر زند تاج خروس
گیرد از سیمرغ بروی شاهی مرغان قرار
ساعتی الحق چه ساعت ، ساعتی کثار آن
زر برون ریز ز خارا گل برون آید ز خار
ساعتی الحق چه ساعت ساعت سعدی کزو
سعد گردون دارد آثار سعادت مستعار
در چنین وقت همایونی و فرخ ساعتی
زد به دولت خیمه بیرون داور جم اقتدار
خیمهای زان عرصه گیتی پر از میخ و طناب
منتهای طول و عرضش طول و عرض روزگار
خیمهای کاندر میانش وهم را گر سر دهند
پر بگردد لیک آخر ره نیاید بر کنار
خیمهای کایمن شوند اهل قیامت ز آفتاب
گر کسش در عرصهٔ محشر زند روز شعار
خیمهای باید که باشد اینچنینش طول و عرض
تا سپهر حشمت و شوکت در او گیرد قرار
زینت اقبال و دولت زیور فر و شکوه
حلیهٔ ملک و ملک پیرایهٔ عز و وقار
شاه دریا دل غیاث الدین محمد کز کفش
کان برآرد الامان و بحر گوید زینهار
در پناه پاس او روشن بماند سالها
در میان آب همچون دیدهٔ ماهی شرار
هستی از عالم گریزد تا در ملک عدم
گر ز جیش قهر او بر دهر تازد یک سوار
ایمنی در ملک تا حدیست کز انصاف او
آشیان گیرند مرغان در میان رهگذار
گر ز رای روشن او پرتو افتد در جهان
حامله خورشید زاید در سواد زنگبار
بسکه سر دارد تنفر در تن بدخواه او
چون به پای دار عبرت جا کند آن نابکار
از زمین نارفته پایش بر سر کرسی هنوز
سر بود از شوق رقصان بر فراز چوب دار
کوه را گر بر کمر زد از کمر افتاد کوه
هست تیغ باطنش قائم مقام ذوالفقار
اطلس گردون به قد لامکان بودی بلند
گر ز قدر همتت میبود او را پود و تار
آسمان گر داشتی دستی چو دست همتت
بر سر قدر تو گوهرهای خود کردی نثار
میدهد عدل تو میلش از بروت شیر نر
میکشد چون سرمه آهو بره اندر مرغزار
روضه فردوس بزم تست کاندر ساحتش
هر چه در دل بگذرد حاضر شود بی انتظار
گر ز بزم خرمت بادی وزد در بوستان
آورد گلبن به جای گل لب پر خنده بار
دفتر جود خداوندان احسان نزد کیست
گو بیا و آنچه ارباب کرم دارد بیار
تا بیارم فصلی از جودت که دفتر را تمام
ز آب پیشانی بشوید بسکه گردد شرمسار
پیش دست گوهر افشانت که فوق دستهاست
وز گهرباریش پر در گشته دامان بحار
هست دریا کید و در یوزهٔ گوهر کند
اینکه بعضی ابر میخوانندش و بعضی بخار
دین پناها داورا شاها رعیت پرورا
باد بر دور تو یارب دور گیتی را مدار
رو به هر جانب که رخش عزم راند بخت تو
کامران آنجا روی آیی از آنجا کامکار
میروی اندر سر راه وداعت مرد وزن
پای در گل ماندهاند از آب چشم اشکبار
گرنه در زنجیر بودندی ز موج آب چشم
کس نماندی کز پیت نشتافتی دیوانه وار
خیمه تا بیرون زدی از شهر شهری کز خوشی
بود چون دارالقراری گشت چون دارالبوار
از برونش برنخیزد جز غریو الحذر
وز درونش برنیاید جز خروش الفرار
شد چنان آب و هوا موحش که نفرت میکند
طایران از شاخسار و ماهیان از جویبار
گر جدار و سقف را بودی در او پای گریز
این زمان در خانهها نی سقف ماندی نی جدار
تو هنوز اندر کنار شهر و اینها در میان
آه اگر از شهر یک منزل روی ای شهریار
حال شهر اینست حال ساکنانش را مپرس
کارشان صعب است صبریشان دهد پروردگار
مضطرب، آشفته خاطر، تنگدل اندوهناک
هم وضیع و هم شریف و هم صغیر و هم کبار
خود بفرما چون ضعیفان را نگردد دل دو نیم
لاشه لنگ و شیشه دربار و گذر بر کوهسار
دست از تریاک کوتاه است و جان اندر خطر
پا نهی تاریک شب چون بر در سوراخ مار
از پریشانی فرامش کرده مادر طفل خویش
بلکه رفته شیر هم از یاد طفل شیرخوار
هر جماعت در خیالی هر گروه اندر غمی
این که چون آرام گیرد وان که چون گیرد قرار
چون قوی زور آورد دارد ضعیفان را که پاس
گر جهد بادی به دامان که آویزد غبار
گرگهای تیز دندان را که دندان بشکنند
وین لگد زن استران را چون توان کردن جدار
مفلسان در غم که دیگر کیسهها چون پر کنند
اولا وحشی که پر میکرد سالی چند بار
آسمان قدرا بلند اقبال شاها، زانکه هست
بر عنان توسنت دست مه و مهر استوار
زیر ران داری براق گرم بر عیوق تاز
کز پی معراج دولت بر نشاندت کردگار
هر قدم طی کن سپهری تا فضای لامکان
لامکان یعنی بساط بارگاه شهریار
تا ببینی کاندران ایوان که دارد جز تو قدر
تا ببینی کاندران خلوت که دارد جز تو بار
تا ببینی سلطنت را کیست صاحب مشورت
تا ببینی مملکت را کیست صاحب اختیار
تا تو باشی دیگری را کس نخواهد برد نام
بود این اصل سخن کردم به این حرف اختصار
تا چنین باشد که باشد در شمار شهر و کوی
چون شود بر روی صحرا خیمهای چند استوار
شهر معموری شود هر جا که فرمایی نزول
دولتش دروازهبان و حفظ یزدانش حصار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف یک ساعت خوش talk میکند که به عنوان نماد سعادت و خوشبختی معرفی میشود. او به توصیف ویژگیهای این ساعت میپردازد و آن را با بستانهای بهشتی، آبهای زلال و جاودانه، و قدرتهای بزرگ مقایسه میکند. ساعت سعدی به عنوان زمانی است که عدالت و نعمت در آن جریان دارد و این موضوع باعث میشود که مملکت در آرامش و فراوانی زندگی کند.
شاعر سپس به قدرت و سلطنت یک پادشاه با نام "غیاث الدین محمد" اشاره میکند و به تأثیر او در جهان و امنیتی که به رعایایش میدهد، میپردازد. او به توصیف شرایط زندگی مردم و احساسات آنها اشاره میکند و از رنج و مشکلاتی که در شهر وجود دارد، مینویسد.
در نهایت، شاعر به اهمیت اعتماد و مشورت در کشور داری اشاره کرده و تأکید میکند که پادشهان باید برای خوشبختی مردم خود، به این نکات توجه کنند. به طور کلی، شعر به مفهوم سعادت، قدرت، عدالت، و مسئولیتپذیری در حکومت میپردازد.
هوش مصنوعی: عقل و قدرت در زمان خوشی به میدان آمدند و در این زمان خوش، همه چیز به خوبی و خوشی پیش میرود. در این لحظه پادشاهی برتری وجود دارد که به رفع مشکلات کمک میکند.
هوش مصنوعی: ساعتی که آن ساعت به خاطر زیبایی گلستان ارم در نخستین قدم، باغ بهشت را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر آبی که به همراه ابر میریزد، زمانی برگردد، آن قطرهها به زیبایی و لطافت خواهند رسید.
هوش مصنوعی: اگر در یک لحظه به جستجوی حقیقت و خوشبختی بپردازی، همچون سکندر که در پی قدرت و موفقیت بود، میتوانی به منبعی از نیکی و دانایی دست یابی، حتی اگر آن منبع در عمیقترین و غیرقابل دسترسترین مکانها باشد.
هوش مصنوعی: اگر روزی خورشید از افق برآید و تا غروب روز قیامت در آسمان بماند، در آن صورت نورش همچون نیمروز خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی ساعتی فرارسد که جوجهتیغی از تخم بیرون بیاید، پرهایش از سمت راست و چپ به حرکت درمیآید.
هوش مصنوعی: ساعتی که اگر خروس تاجش را بزند، از سیمرغ بر روی شاهی، پرندگان آرام میگیرند.
هوش مصنوعی: گاهی وقتها، زمانهای به حقیقت زیباست. در این زمان، گوهری از زخمها و ناراحتیها به شکلی زیبا و دلانگیز به وجود میآید، همانطور که گل از خارها میروید و زیبایی به دنیا میآورد.
هوش مصنوعی: لحظهای را تصور کن که واقعاً خوشبختی در آن وجود دارد. این لحظه، لحظهای است که سعدی، شاعر بزرگ، در آن برکت و سعادت را احساس میکند و آثار خوشبختی از آسمان بر او نازل میشود.
هوش مصنوعی: در چنین زمانی که جشن و سروری برقرار است و لحظهای خوشبختی فرا رسیده، داور جم با توانمندیاش خیمهای به پا کرده است.
هوش مصنوعی: این خیمهای که در دنیای ما برپا شده، پر از میخ و طناب است و اندازههای آن نشاندهنده تمامی طول و عرض زمان و روزگاری است که در آن زندگی میکنیم.
هوش مصنوعی: درمیان این خیمه، اگر خیال و توهم را سر بدهند، همه چیز در دور میچرخد، اما در نهایت هیچکس نمیتواند به پایان و کنار آن برسد.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، اگر کسی در میدان محشر مشکلی برای دیگران ایجاد کند، دیگران از تابش آفتاب به او پناه خواهند برد و همانطور که در یک خیمه جمع میشوند، در آنجا نیز به هم ملحق خواهند شد.
هوش مصنوعی: باید خیمهای باشد که ابعادش به گونهای باشد که جلال و شکوه دنیا در آن جا بگیرد و آرامش پیدا کند.
هوش مصنوعی: زیبایی و شکوه مقام و قدرت، زینت بخش زندگی انسانهاست. لباس و زیورهایی که برای پادشاهی و سلطنت به کار میرود، بازتاب بزرگی و عزت فرد است.
هوش مصنوعی: شاه دریای دل، غیاث الدین محمد، که وقتی پاهایش بر سطح دریا گذاشته میشود، دریا به او فریاد میزند که مراقب باشد.
هوش مصنوعی: در زیر حمایت و حفاظت او، سالهای زیادی نورانی باقی میماند، همچون چشمان ماهی که در میان آب درخشان است.
هوش مصنوعی: هستی از جهان فرار میکند تا به سرای عدم برود، اگر از خشم او بر جهان، سوار شمشیری بکشد.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که امنیت و آرامش در یک سرزمین تا جایی وجود دارد که به دلیل عدالتی که برقرار است، پرندگان میتوانند بدون ترس در میانه راهها لانهسازی کنند.
هوش مصنوعی: اگر نور و روشنی اندیشه او بر جهان بتابد، مانند اینکه خورشید در سرزمین زنگبار زاده میشود.
هوش مصنوعی: این شعری به این معناست که در وجود شخصی که بدخواه است، نفرت و کینه زیاد است. وقتی به پای چوبه دار میرود، عبرتی میشود برای دیگران. این نشاندهندهی عاقبت بدی است که برای افرادی با نیتهای ناپسند به وجود میآید.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی میپردازد که باوجودی که از مکان خود دور نشده، اما احساسی از شادی و هیجان در او وجود دارد. او همچنان سررشده و خوشحال است و این احساس او را به بالاترین نقطه میرساند، حتی به اندازهای که میتواند از یک موقعیت خطرناک یا چالشبرانگیز لذت ببرد. در واقع، حس شوق و سرزندگی او فراتر از محدودیتها و شرایط سخت است.
هوش مصنوعی: اگر بر کوه ضربهای بیفتد، کوه از جا برمیخیزد، اما باطن آن مانند تیغی برنده و راست است که معادل تیغ ذوالفقار است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر همت و اراده انسان بزرگ باشد، حتی آسمان هم به اندازه آن بلند خواهد شد. به عبارت دیگر، اگر کسی تلاش و کوشش زیادی داشته باشد، میتواند به ارتفاعات بالایی دست یابد و به موفقیتهای بزرگ برسد. این نتیجهگیری از همت و تلاش فردی است که توانایی او را شکل میدهد.
هوش مصنوعی: اگر آسمان دست و همتی مانند تو داشت، به نشانه ارزش والای تو، جواهرات خود را نثار میکرد.
هوش مصنوعی: عدل تو باعث شده است که اشتیاق و محبت تو بیش از حد باشد. این عشق و محبت مانند شیر نر، قوی و پرقدرت است و همچون سرمه، زیبا و دلنواز در دلها جای میگیرد. تو را در دلها مینشانند مانند برهای که در مرغزار خوش میچرد و از دلهای عاشق چشمان خود را پر میکند.
هوش مصنوعی: بزم بهشت جایی است که در آن، هر چیزی که در دل هر کسی باشد، بدون انتظار و به سرعت حاضر میشود.
هوش مصنوعی: اگر در بزم شادی و نشاط بادی وزیدن بگیرد، در باغ گلها، گلی خوشبو و خندان به جای گلها خواهد آورد.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که برای دریافت نعمتها و رحمتهای الهی، بهتر است به سراغ کسانی برویم که بخشش و سخاوت دارند. اگر به درگاه خداوند توجه کنیم و نزد افراد خیر و نیکوکار برویم، میتوانیم از برکات آنها بهرهمند شویم و از احسانی که خداوند به آنها ارزانی داشته، بهرهبرداری کنیم.
هوش مصنوعی: میخواهم فصلی از بخشندگیات را بیاورم که حتی آب پیشانی آن را شستشو دهد و دفتر را پاک کند، تا آنجا که شرمنده شود.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ارزشمندی وجود یک شخص اشاره دارد که به دیگران هم تاثیر میگذارد. آوردن جواهرات در جلو نشاندهنده اهمیت و ارزش آن فرد است، و این که او به قدری ارزشمند و پر از خوبی است که میتواند دریاها را پر کند. به نوعی، این ابیات به توصیف فضائل انسانی و تاثیر مثبت آن بر محیط اطرافش میپردازد.
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره به این است که دریا میتواند ترفندهایی داشته باشد و در دل خود جواهراتی پنهان کند. بعضی افراد آن را ابر مینامند و برخی دیگر بخار. به نوعی، این بیان نشاندهنده تفاوت در دیدگاهها و برداشتها از پدیدهها و زیباییهای طبیعت است.
هوش مصنوعی: خداوند، ای پادشاه که دین و مکتب را حمایت میکنی و مردم را تحت نگهداری داری، امیدوارم که دور و بر تو، ای پروردگار، چرخه عالم را از رخدادهای ناخوشایند دور نگاه داری.
هوش مصنوعی: هرجا که روی زیبا به آن سمت برود، بخت تو نیز در آنجا خوشبختی را به همراه دارد و از آنجا موفقیت به تو روی میآورد.
هوش مصنوعی: تو در حال رفتن به سمت وداعی هستی، اما مردان و زنان، که در گل ماندهاند، از اندوه و اشک چشمهایشان پر شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر این زنجیرها نبود، هیچکس نمیتوانست از اشکهایش رهایی یابد و همه دیوانهوار به سمت تو میآمدند.
هوش مصنوعی: وقتی که خیمهات را از شهر بیرون زدی، آنجا به محلی تبدیل شد که خوشیها و آرامشها در آن وجود داشت، اما بعداً به مکانی از ناامیدی و مشکلات تبدیل گردید.
هوش مصنوعی: از بیرون او جز صدای هشدار شنیده نمیشود و از درونش تنها صدای فرار به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: آب و هوا به قدری ترسناک و نامناسب شده که پرندگان از درختان فراری هستند و ماهیها هم از جویبارها دوری میکنند.
هوش مصنوعی: اگر دیوار و سقف در خانهای وجود میداشت، این لحظه که زمان فرار است، نه سقفی میماند و نه دیواری.
هوش مصنوعی: تو هنوز در کنار شهر هستی و اینجا در دل تپشهای زمان و عدم، اگر از شهر یک قدم فاصله بگیری، ای پادشاه شهر.
هوش مصنوعی: وضعیت شهر این طور است که نیازی به پرسیدن حال ساکنانش نیست. کار و زندگی آنها بسیار دشوار است و تنها پروردگار میتواند به آنها صبر بدهد.
هوش مصنوعی: همه افراد، چه در ردههای پایین یا بالا، و چه بزرگترها یا کوچکترها، در دل خود نگران و افسردهاند.
هوش مصنوعی: خودت بگو، زیرا قلب ضعیفان تحمل دیدن دو نیمه و لقمههای ناپسند و قضاوت نادرست درباره دیگران را ندارد.
هوش مصنوعی: از تریاک فاصله بگیر و جانت را در خطر ننداز. شب تاریک است؛ مانند وقتی که در نزدیکی سوراخ مار میروی.
هوش مصنوعی: مادر در اثر نگرانی و پریشانی، فرزندش را فراموش کرده و حتی شیرش را که باید به او بدهد، از یاد برده است.
هوش مصنوعی: هر گروهی در فکر و خیال خود مشغول است و هر کدام به نوعی در اندوه و دلمشغولی به سر میبرند. این که چه زمانی آرامش خواهند یافت و چه زمانی به ثبات و قرار خواهند رسید، برای همه سوالی است.
هوش مصنوعی: وقتی که قویها قدرت خود را نشان میدهند، ضعیفها آسیب میبینند؛ مانند اینکه اگر بادی به دامن کسی بزند، گرد و غبار به او میچسبد.
هوش مصنوعی: اگر گرگهای تیز دندان را بشکنند و لگد زنانی که به دیوار ضربه میزنند چطور میتوانند آن دیوار را از جا بکنند؟
هوش مصنوعی: تهیدستان در اندیشهاند که دیگر چه زمانی میتوانند کیسههایشان را پر کنند، مانند وحشی که سالی چند بار میوههایش را جمعآوری میکرد.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر بزرگی و موفقیت شاهان، به قدری بلند و با شکوه است که دست ماه و خورشید بر روی آن ثابت و استوار قرار دارد.
هوش مصنوعی: زیر ران تو اسبی تندرو و شگفتانگیز است که تو را بر عرش میبرد و به مقام بلند و عالی میرساند. این حرکت تو را به اوج عزت و خوشبختی میبرد که خداوند آن را برایت مقرر کرده است.
هوش مصنوعی: هر قدمی که برمیداری، تو را به آسمانی میبرد که در آن جا هیچ محدودیتی وجود ندارد. این لامکان به معنای دورانی است که در آن شکوه و عظمت پادشاهی برقرار است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در آنجاهای خلوت و آرامش وجود بخصوصی داری، میتوانی ارزش و جایگاه خود را درک کنی و ببینی که چه چیزهایی به جز خودت در آنجا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: برای درک حکومت و مدیریت، باید ببینی که چه کسی مشاور است و چه کسی در واقع تصمیمگیرنده و صاحب اختیار در کشور است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو در زندگی من هستی، هیچ کس دیگری برای من اهمیت ندارد. این نکته را به سادگی بیان کردم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در شمار شهرها و محلهها هستیم، وقتی بر روی دشت خیمههایی برپا میشود، تعداد آنها چند تا استوار است.
هوش مصنوعی: هر مکانی که بخواهی، با نزول برکت و قدرت، آباد خواهد شد، و امنیت و حفاظت آن به عهده یزدان و حراست او خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار
لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار
خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت
روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار
چشم زی رویش نگه کرد اندرو لاله شکفت
[...]
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار
تیغشان باشد چو آتش روز و شب بد خواه سوز
اسبشان باشد چوکشتی سال و مه دریا گذار
از عجایب خیمه شان با شد چو دریا وقت موج
[...]
ای خداوندان مال العتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش ازاین کاین جان عذرآورفروماند ز نطق
پیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند زکار
توبه پیش آرید و نادم از گُنه کاری خویش
[...]
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان
گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر
[...]
ابر آذاری برآمد از کران کوهسار
باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار
خاک پنداری به ماه و مشتری آبستنست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.