شبی چو حلقهٔ گیسوی لعبتان چگل
سواد دیدهٔ پر نور و نوردیدهٔ دل
شبی چو زلف نگار از نسیم غالیه بو
شبی چو روز وصال از نشاط مستعجل
هوا خوش و فرحافزا به غایتی که مگر
فکنده بود همی بر زمانه طوبی ظل
به زیر بار گرانسنگ از سبکروحی
به رقص آمدی از نالهٔ جرس محمل
چنان نجوم فروزان که با فروغ سها
ز نور خویش خجل بود شمع در محفل
ز اعتدال هوا چون مسیح جان دادی
اگر شدی ملکالموت ز آسمان نازل
چو خال چهره خوشاینده بودی، ار به مثل
به آفتاب ازو ذرّهای شدی داخل
جهان ز ماه شبافروز آنچنان روشن
که طعنه بر مه نخشب زدی چَهِ بابل
جهان چو دیده منوّر، چنانکه در وی دود
بسی زیاده نمودی ز آتش شاعل
به روی تختهٔ غبرا، زمانه از مهتاب
به آبنوس همی کرد عاج را واصل
ز روشنایی آن شب عجب نبود، اگر
چو باد، شخص در آتش درون شدی غافل
شبی چنین و جهانی به خواب راحت و من
به صد زبان متشکّی ز عمر بیحاصل
گهی ز سرکشی بخت سرکشیده ملول
گهی ز ناخوشی عمر بر گذشته خجل
به جان رسیده ز اندیشههای لایُعنی
به تنگ آمده از گفتههای لاطایل
نسیم صبح و نشاط هوا و رغبت خواب
ببست روزن چشم و گشود دیدهٔ دل
مرا به خواب در آمد محیط پرگهری
چو قلزم فلک امّا نه همچو او هایل
در آب روشن او شستوشو اگر کردی
ز چهر زنگی شب، تیرگی شد زایل
ز قدر، فرش قدم کرده آنقدر گوهر
که زیر پای وی آلودگی ندیده ز گل
گهر به جای خس افکنده خویش را به کنار
صدف به جای کشف جا گرفته بر ساحل
مثابهٔ گل او درصفا، دل صافی
نمونهٔ کف او در عطا، کف باذل
گهر چو عکس کواکب نمودی از ته آب
که در میان نشدی آبش از صفا حایل
به روی آب ز کیفیّت هوا چو حباب
شدی به طفل گهر، مریم صدف حامل
ز بار دُر، شتر موج، غرق آب و عرق
هزار بار گرانبارتر ز صد محمل
زمان زمان ز میان گنجهای باد آورد
چو موج از پی هم میرسید بر ساحل
ازان میانه به همراهی نسیم مراد
سفینهها به سواحل چو ماه نو مایل
ز ذوق خواب خوشی اینچنین، سراسیمه
ز جای جستم و بیرون دویدم از منزل
شدم دچار به پیری که بود عقل نخست
چو کودکان به دبستان علم او جاهل
سلام کردم و گفتم که ای به آسانی
گرهگشای دلت کرده حلّ هر مشکل
مرا به واقعه این رو نمود، داد جواب
که ای مقیّد خواب تو دولت عاجل
ترا ز بخت بشارت که سرفراز شوی
به دستبوس شه دادگستر عادل
ستاره حشمت و مه طلعت و قضا قدرت
سپهر کوکبه نورنگخان دریادل
کمینه خادم او چون سکندر و دارا
کهینه بندهٔ او همچو سنجر و طغرل
چه احتیاج به کسب کمال در عهدش
که چون مسیح بزایند کودکان کامل
ایا شهی که اگر فیالمثل بساط زمین
صف سپاه جلال ترا شود منزل
کند چو شعلهٔ آتش عروج، پیکر خاک
به سوی مقصد عالی ز عالم سافل
مسیح خلق تو آن را که روح تازه کند
چو شمع، زندگی او فزاید از بسمل
اگر ز مهر ضمیر تو تربیت یابد
بعینه چو سواد بصر شود فلفل
چو مهر عفو تو پرتو به محشر اندازد
ز انفعال نبیند قتیل در قاتل
چو نُقل بزم شود نَقل دست همّت تو
چو آفتاب، زر افشان شود لب باقل
به عهد جود تو چشمی به راه نتوان یافت
به غیر چشم سخاپیشه بر ره سایل
سخاوت تو سرایت به خلق کرده چنان
که چون چنار نیاید به هم، کف مدخل
...
طلب که اهل طمع را همیشه بوده به دل
سزد اگر نشود متصّل زمان به زمان
اگر زمانه وقار ترا شود حامل
عجب که ملک جهان همچو نقطهٔ موهوم
گه عطای تو تقسیم را شود قابل
بعید نیست که با طوق ماه نو، سازد
حکیم عشق تو، مجنون عشق را عاقل
ز آرزو به زمان تو عاشقان دورند
که وصل پیشتر از آرزو شود حاصل
زبان به وصف کمالت کسی که بگشاید
به عجز خویش در اوّل سخن شود قایل
به محفلت غزل عاشقانهای گویم
که خوش بود غزل عاشقانه در محفل
از آنچه با دل و جان کردهای، مباش خجل
که کردهام بحلت هم ز جان و هم از دل
شوم غلام عزیزی که یوسف از خط و خال
به او نوشته خط بندگیّ و کرده سجل
ازین نشاط که گردیده صید فتراکش
نمیرسد به زمین پای آهوی بسمل
خوش آن کرشمه که هنگام جنگ ازو یابم
دل ستیزهگرش را به آشتی مایل
نگاه دم به دمش سوی من به این غرض است
که بنگرد به دگر سو چو بیندم غافل
ز روی دل خجلم کو ز سختجانی من
چها کشید ز دست بتان سنگیندل
کدام وعده که کردیّ و آن نبود خلاف
کدام عهد که بستیّ و آن نشد باطل
ز داغ عشق تو کس نیست بینصیب، که هست
چو خوان نعمت نوّاب، خلق را شامل
سپهر منزلتا! نردبان فضل ترا
فرازم طارم اعلاست پایهٔ سافل
تو آن گلی که درین باغ نخل همّت تو
چو طوبی افکند از کبریا به گردون ظل
درین زمانه عنایات بینهایت توست
که هست شامل احوال مردم فاضل
اگر قبول عنایت نیابم از تو، رواست
که مقبلان همه نامم کنند ناقابل
ره ثنا نشود چون به سعی میلی طی
هزار سال گر این شغل را شوم شاغل
سزد که قافلههای دعا ز ملک دلم
به سوی مرحلهٔ آسمان شود راحل
امید هست که تا در قلمرو هستی
شود به حکم ازل، شحنهٔ اجل عامل
هر آنچه میشود از دفتر بقا خارج
کند به عمر تو مستوفی قضا داخل
هزار سال بقا گر ترا بود باقی
هزار سال دگر آوری برو فاضل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به توصیف شب زیبا و پر نشاطی میپردازد که آن را با زیباییهای طبیعی و شادیهای شخصی مرتبط میکند. او شب را به زیبایی حلقههای مو و خُلقیات عاشقانه تشبیه میکند و از روشنایی ماه و آسمان سخن میگوید. با وصف لحظات شیرین زندگی، او حسی از غم و اندوه عصری را که در آن زندگی میکند، ابراز میدارد. همچنین شاعر امید دارد که با وجود مشکلات، روزی به مقاصد والای خود دست یابد و در پی بخشایش و عطوفت الهی باشد. نهایتاً، او به عشق و محبت معشوقش اشاره میکند و از احوالات عاشقانه و آرزوهای خود سخن میگوید. این شعر تلاشی است برای بیان احساسات عمیق انسانی و زیباییهای زندگی حتی در سختیها.
هوش مصنوعی: شبی شبیه حلقههای گیسوی دختران زیبا، سیاهیاش مانند چشمان روشن و دلربای آنها است.
هوش مصنوعی: یک شب مانند زلف معشوق با بوی خوش عطر، و شبی مانند روزی که به وصال میرسیم، پر از شادابی و نشاطی زودگذر بود.
هوش مصنوعی: هوا بسیار دلپذیر و شاداب است بهگونهای که انگار درخت طوبی سایهاش را بر عالم گسترده است.
هوش مصنوعی: تو با روحی سبکبار و آزاد به رقص درآمدی، در حالی که بار سنگینی را به دوش داشتی و صدای نالهٔ جرس محمل به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: ستارههایی درخشان که نورشان آنقدر زیاد است که شمع در جمع، از نور آنها شرمنده است.
هوش مصنوعی: اگر در هوای معتدل مانند مسیح جان خود را نثاری کنی، پس اگر مثل ملکالموت از آسمان فرود بیایی، چه خواهد شد؟
هوش مصنوعی: اگر مانند خال روی زیبا باشی، حتی اگر به اندازه یک ذرّه از آفتاب هم به او نزدیک شوی، جذابیت و زیباییات حفظ خواهد شد.
هوش مصنوعی: جهان به اندازهای از نور ماه پر شده که حتی به مه نخشب هم طعنه زدهای، اینجا اشاره به زیبایی و درخشش جهان دارد.
هوش مصنوعی: جهان مانند چشمی روشن است که در آن، دود بسیار بیشتر از آتش شعلهور دیده میشود.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویری زیبا اشاره دارد که در آن زمانه از نور مهتاب بر روی یک سطح خاکستری (تختهٔ غبرا) رنگهای مختلفی را به تصویر میکشد. این تصویر نشاندهندهی انتقال و تغییرات زیبای زندگی و هنر است، جایی که عاج، نماد زیبایی و لطافت، به بهترین شکل به نمایش درآمده است. به طور کلی، این تصویر حس زیبایی و تجلی هنر در دل زمانه را بیان میکند.
هوش مصنوعی: در روشنایی آن شب، تعجبی نیست اگر مانند باد، فردی بیخبر از آتش درونش شود.
هوش مصنوعی: در شبی آرام، همه در خواب راحت هستند و من با صد زبان از عمر بیثمر و بیفایدهام ابراز ندامت میکنم.
هوش مصنوعی: گاهی از بیتابی و شکیبایی از بختی که سرکش شده، ناامید میشوم و گاهی از ناراحتی و نارضایتی در زندگی، احساس خجالت و نارضایتی میکنم که زمان از من گذشت.
هوش مصنوعی: از فکرهای بیمعنی خسته و ناامید شدهام و از حرفهای بیارزش به تنگ آمدهام.
هوش مصنوعی: نسیم صبح و هوای شاداب و تمایل به خواب، چشمهای ظاهری را بست و چشم دل را باز کرد.
هوش مصنوعی: در خوابم جهانی پر از زیبایی و شگفتی پدیدار شد، مانند دریای آسمان، اما نه به اندازه آن زلزلهآسا و ترسناک.
هوش مصنوعی: اگر در آب زلال و شفاف شستوشو کنی، تیرگی و کدورت چهرهی زنگزدهی شب برطرف خواهد شد.
هوش مصنوعی: به اندازهای که ارزشش بالا است، جواهراتی زیر پاهای او قرار دارد که زیر پایش هیچ آلودگی از گل و لای دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: به جای اینکه خود را در میان زیباییهای ظاهری قرار دهم، مثل دانهای که در صدفی قرار گرفته، در کنار سواحل آرامش مییابم.
هوش مصنوعی: گل به خاطر صفایش شبیه دل پاک اوست و دستش که بخشش را نشان میدهد، مانند کف او در بخشندگی است.
هوش مصنوعی: اگر مروارید مانند تصویر ستارهها در ته آب جلوه کند، در میان، آن آب به دلیل پاکی و روشنیاش مانع دیده شدن مروارید خواهد بود.
هوش مصنوعی: در اثر کیفیت هوا، سطح آب به شکل حباب درآمده و همچون مرواریدی در صدف، کودکانه و زیبا نمایان شدهای.
هوش مصنوعی: شترهایی که بار دریا را بر دوش دارند، زیر فشار آب و عرق، سنگینتر از صد محموله دیگر بار هستند.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که زمان به سرعت و با کیفیتی خاص، مانند امواج دریا که پی در پی به ساحل میرسند، از میان گنجینههای خود عبور میکند. به عبارت دیگر، زمان با وقار و همراه با ارزشها و تجربیات مختلف، به جلو میرود و هر لحظه جدیدی را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: در آن میان، به کمک نسیم، کشتیها به سواحل نزدیک میشوند، مثل هلال ماه که تمایل به سمت جایی دارد.
هوش مصنوعی: از شادی ناشی از خواب خوش، ناگهان از جا پریدم و به سرعت از خانه بیرون رفتم.
هوش مصنوعی: مستاصل و گمراه شدم در پیری، در حالی که در جوانی، عقل من به اندازه عقل یک کودک در دبستان بود و هنوز از علمش بیخبر بودم.
هوش مصنوعی: سلام کردم و گفتم که ای کسی که به راحتی مشکلات را برطرف میکنی و دلها را راحت میکنی.
هوش مصنوعی: مرا به این حقیقت آگاه کرد و پاسخ داد که ای فرد مقید، خواب تو نشاندهندهی موفقیت زودهنگام است.
هوش مصنوعی: این بیت به توفیق و خوشیمنی اشاره دارد که نصیبت میشود تا در پیشگاه حاکمی عادل و دادگر به مقام و منصبی بلند دست پیدا کنی. نشان از امیدواری و افتخار در آینده دارد.
هوش مصنوعی: ستارهای که نشاندهندهی بزرگی و شکوه است و مانند ماه زیبایی و جذابیتی دارد، سرنوشت و قدرتی که در آسمان وجود دارد، بر زندگی فردی به نام نورنگخان تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: کمترین خدمتگزار او مانند سکندر و دارا است، در حالی که بدترین بندهاش همانند سنجر و طغرل میباشد.
هوش مصنوعی: فردی که در دوران او زندگی میکند نیازی به تلاش برای رسیدن به کمال ندارد، زیرا همانطور که عیسی مسیح کودکان کامل به دنیا آورد، او نیز افرادی را به وجود میآورد که در کمال خواهند بود.
هوش مصنوعی: آیا چنین پادشاهی هست که اگر بستر زمین به صف لشکرش تبدیل شود، آنجا را خانه خود قرار دهد؟
هوش مصنوعی: چگونه مانند شعله آتش، جسم خاکی به سوی هدف بلند خود از دنیای پست صعود میکند.
هوش مصنوعی: مسیح، جان و روح تو را تازه میکند، مانند شمعی که با روشن شدن، زندگیاش بیشتر میشود و جان میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر محبت درون تو پرورش یابد، مانند رنگ سیاهی که بر چشم مینشیند، تاثیرگذار خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی نور بخشش تو در روز قیامت تابیده شود، قاتل به خاطر کارش نتواند به کشته شده نگاه کند و احساس نکند که او را کشته است.
هوش مصنوعی: وقتی که میوههای خوشمزه و دلپذیری در میهمانی حاضر میشوند، تلاش و زحمت تو مانند آفتاب میدرخشد و هنرت به زیبایی و طلا درخشانی میکند. لبهای تو هم شیرین و دلپذیر مانند باقالی است.
هوش مصنوعی: در زمان وفا و generosity تو، هیچ چشمی نمیتواند چشمانتظار بماند، جز چشمی که با سخاوت و بخشش خود، به آغوش میهمانان و در راهروها نظر دارد.
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity (بخشش) تو به مردم اثر گذاشته و باعث شده که آنها همچون درخت چنار، در کنار یکدیگر صمیمی و همدل باشند.
هوش مصنوعی: همیشه افرادی که طمع دارند، در دل خود آرزوها و خواستههای زیادی را پرورش میدهند.
هوش مصنوعی: اگر زمان به زمان متصل نشود، جایز است، به شرطی که زمانه با وقار، تو را به دوش خود بگیرد.
هوش مصنوعی: عجب است که این دنیا، که به نظر میرسد کوچک و بیاهمیت است، گاهی توانایی پذیرش بخششهای تو را پیدا میکند.
هوش مصنوعی: ممکن است حکیم عشق، که عشق را در دل مجنون قرار داده، با زیباییهای تازهاش باعث شود که او به عقل و درک برسد.
هوش مصنوعی: عاشقان در زمان تو از آرزوهای خود دورند، چرا که رسیدن به معشوق قبل از برآورده شدن آرزوها ممکن نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد شما را توصیف کند، وقتی که زبانش را باز کند در ابتدای سخن، به ناتوانی خود اعتراف خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در جمع شما شعری عاشقانه میخوانم که در این محفل لذتبخش است.
هوش مصنوعی: از کارهایی که با دل و جان انجام دادهای، شرمنده نباش، زیرا من نیز برای رسیدن به وضعیت تو، هم از جان و هم از دل تلاش کردهام.
هوش مصنوعی: من بندهای هستم از کسانی که یوسف، با نشانههای خاص خود، نشاندهندهٔ بندگی و وفاداری به آن عزیز است و این موضوع را در نوشتهاش ثبت کرده است.
هوش مصنوعی: از این شادی و شعفی که به واسطه شکار حاصل شده، هیچ چیزی به پای آهوی زخمی نمیرسد.
هوش مصنوعی: زیبایی و جاذبهای که وقتی در حال نبرد هستم، باعث شود قلب رزمنده مقابل را به صلح و آشتی متمایل کند.
هوش مصنوعی: او هر لحظه نگاهی به من میاندازد تا ببیند آیا غافل هستم و به سمت دیگری توجه دارم یا نه.
هوش مصنوعی: از روی دل شرمسارم، زیرا از سختدلی خود چه رنجهایی متحمل شدهام از دست معشوقانی که سنگدل و بیرحم هستند.
هوش مصنوعی: به کدام قول و وعدهای که دادم، عمل نکردم؟ به چه پیمانی که بستم، خلاف واقع نشد؟
هوش مصنوعی: از عشق تو هیچکس بیبهره نیست، زیرا مانند سفرهای از نعمتهای بزرگواران، همه انسانها شامل میشوند.
هوش مصنوعی: ای آسمان، جایگاه تو! نردبانی که به سوی دانش تو میرود، در بالاترین نقطه قرار دارد و پایهاش در پایینترین سطح است.
هوش مصنوعی: تو همان گلی هستی که در این باغ، مانند درخت طوبی که از عرش الهی به زمین سایه میاندازد، باعث افتخار و عظمت میشوی.
هوش مصنوعی: در این دوره، توجه و محبت بیپایان توست که شامل حال وضعیت افرادی با فضیلت میشود.
هوش مصنوعی: اگر محبت و توجه تو را نداشته باشم، طبیعی است که دیگران مرا بیارزش و بی اهمیت بدانند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد در مسیر ستایش و تحسین قدم بگذارد، باید بالاترین تلاش را انجام دهد. حتی اگر هزار سال طول بکشد، در صورتی که به این کار مشغول شوم، میتوانم به آن برسم.
هوش مصنوعی: خوب است که خواستهها و دعاهای قلبیام به سوی آسمان برود و به مراحل بالاتر برسد.
هوش مصنوعی: امید است که در دنیای موجود، طبق تقدیر ازلی، راهنمای مرگ به عنوان یک عامل عمل کند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که قادر باشد از دفتری که زندگی را ثبت میکند، خارج شود، به عمرت در دایره قضا و تقدیر نمیتواند وارد شود.
هوش مصنوعی: اگر تو به مدت هزار سال زنده بمانی، در طول این هزار سال میتوانی هزار سال دیگر نیز بر علم و فضیلت خود بیفزایی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
واصْبَحْتُ یَوْمَ النَّفْرِ و العیسُ تَرْحَلُ
وَکانَ حُدَی الحادی بِنَا و هُوَ مُعْجِلُ
اُسائِلُ عَنْ سلمی فَهَلْ مِنْ مُخَبِّرٍ
بسانَّ له علماً بها أیْنَ تنزلُ
لَقَد اَفْسَدَتْ حجّی و نُسْکی و عُمرتی
[...]
طمع ندارم ازین پس زخلق جاه و محل
مگر به خالق و دادار خلق عز و جل
حرام را چو ندانستمی همی ز حلال
چو سرو قامت من در حریر بود و حلل
به طبع رفت به زیرم همی جهان جهان
[...]
ایا بجود و بآزادگی بدهر مثل
جهان بکلک تو و کف تو فکنده امل
چگونه رنجه نباشم برنج تو ؟ که مرا
ز نعمت تو بود مغز استخوان بمثل
اگر ز فکرت تو دوش خواب خوش کردم
[...]
ایا چراغ شهان جهان امیر اجل
بدست مایه پیروزی و بتیغ اجل
بابر و دریا ماند بنانت گاه سخا
ببرق و صاعقه ماند سنانت گاه جدل
بدانش ودهش و جود و داد و دولت و دین
[...]
خجسته بادا بر خواجه عمید اجل
خجسته عید رسول خدای عزوجل
عماد ملک و ملک بوالفرج مفرج غم
که هم عماد جلالست و هم عمید اجل
اساس نصرت نصربن رستم آن که به دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.