گنجور

 
وحشی بافقی

از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما

خنجر به جای برگ برآرد درخت ما

الماس ریزه شد نمک سودهٔ حکیم

در زخم بستن جگر لخت لخت ما

با اینهمه خجالت و ذلت که می‌کشم

از هم فرو نریخت زهی روی سخت ما

زورق گران و لجه خطرناک و موج صعب

ای ناخدا نخست بینداز رخت ما

وحشی تو بودی و من و دل، شاه وقت خویش

آتش فکند شعلهٔ گلخن به تخت ما

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل ۲۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
اسیر شهرستانی

شد شیشه خانه باغ دل از جان سخت ما

جز سنگ فتنه یار نیارد درخت ما

بیگانه الفتیم چه دنیا چه آخرت

در خانه وجود و عدم نیست رخت ما

ابر بهار گریه مستانه خودیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه