گنجور

 
وحشی بافقی

ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم

بستان به پرورندهٔ بستان گذاشتیم

می‌آید از گشودن آن بوی منتی

در بسته باغ خلد به رضوان گذاشتیم

در کار ما مضایقه‌ای داشت ناخدا

کشتی به موج و رخت به توفان گذاشتیم

در خود نیافتیم مدارا به اهرمن

بوسیدن بساط سلیمان گذاشتیم

کردیم پا ز دیده به عزم ره حرم

ره بسته بود خار مغیلان گذاشتیم

ظلمت به پیش چشمهٔ حیوان تتق کشید

رفتیم و ذوق چشمه حیوان گذاشتیم

وحشی نداشت پای گریز از کمند عشق

او را به بند خانهٔ حرمان گذاشتیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۲۸۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

رفتیم و کوی او به رقیبان گذاشتیم

خوش کعبه ای به خار مغیلان گذاشتیم

آب نمک شناسی و رنگ حیا نداشت

لعل لب ترا به رقیبان گذاشتیم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه