گنجور

 
۱۱۷۰۱

قاآنی » مثنوی

 

... نترسد گرش پتک بر سر زنند

و گر خیمه سوزندش و بارگاه

نگردد ز سوز درون دادخواه ...

... نموید بر آن بستگان زار زار

و گر تیر بارند بر پیکرش

همان شور یزدان بود بر سرش ...

... مات شد از آن سخنان یکسره

بار دگر از دو لب نوشخند

خواست که سازد بره را گرگ بند ...

... گربه حیلت بفکن از بغل

بار خدایی که ترا بره کرد

گرگ صفت از چه ترا غره کرد ...

... ای دل از معنی هر قصه ای

کوش که باری ببری حصه ای

قصدم ازین قصه نبد یکسره ...

قاآنی
 
۱۱۷۰۲

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده فریدون میرزا طاب ثراه می‌فرماید

 

... چون از بر رخش فتنه گیتی

چون در صف بار رحمت دنیا

دستش ابرست در گه ریزش ...

قاآنی
 
۱۱۷۰۳

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۸۵

 

... که کمین چاکرش بود وطواط

شده از بار حادثات تنش

گوژتر ازکمانه خراط ...

... شغل اوباش و شیوه الواط

بارگاه تو قبله اشراف

آستان تو کعبه اشراط ...

قاآنی
 
۱۱۷۰۴

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۸۶

 

... کان دروغت بود خطای دگر

که برد بار دیگر از تو فروغ

قاآنی
 
۱۱۷۰۵

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۹۷

 

... نقد سخن گواژه زن زر جعفرم

نساج نیستم ولی آمد هزار بار

خوشتر نسیج نظم ز دیباب ششترم ...

قاآنی
 
۱۱۷۰۶

قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲

 

بگذار که خویش را به خواری بکشم

مپسند که بار شرمساری بکشم

چون دوست به مرگ من به هر حال خوشست ...

قاآنی
 
۱۱۷۰۷

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

اگر جفاست تلافی به مذهب تو وفا را

هزار بار فزون کم بود جفای تو ما را

مبر به باغ و میفزا غمم ز غارت گلچین ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۰۸

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

... خیزیم از آستان تو روزی که بخت نیک

بر طرف دامن تو نشاند غبار ما

سر در رهت فکنده و شرمنده ام بسی

پیداست شرمساری ما از نثار ما

یک بار اگر به تربت عشاق بگذری

جان ها به جای سبزه دمد از مزار ما

افتاد تا به نامه نوشتم حدیث شوق

آتش به خامه از نفس شعله بار ما

از عاشقی هر آنچه صفایی رقم زدیم ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۰۹

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

... از رشک سرو قامت شمشاد سایه ات

سیلاب اشک می رود از جویبارها

بویی مگر ز زلف توآرد برای وی ...

... در حکم یک پیاده ی او بین سوارها

یک بار اگر به فرق صفایی نهی قدم

از جان و سر به پای تو ریزد نثارها

صفایی جندقی
 
۱۱۷۱۰

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

... چنانچه حسن تو هردم چو عشق ماست زیادت

هزار بار مریضت وفات یافته بودی

نبودی ار ز تو یک ره در انتظار عیادت ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۱۱

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

به هجرم صبح روشن شام تار است

لبم نالان و چشمم اشکبار است

مرا از شام هر شب تا سحرگاه ...

... شبان تیره ام پهلوی تب ناک

چو کانون از تف دل شعله بار است

مرا از دیده دامن غرق خوناب ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۱۲

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

... که یارم در بر و غم بر کنار است

اگر سنگ از فلک بارد چه تشویش

حضور دلبرم رویین حصار است ...

... نه نایی از گزندش ناله پرواز

نه چشمی از جفایش اشکبار است

ز پایش سر برآوردم کم اکنون ...

... به بوی وصل خرسندم ولی باز

دل از سودای مرگم زیر بار است

ترا این مایه با ما فرط الطاف ...

... خدایی را ثنا باید صفایی

که با چندین گناهت بردبار است

صفایی جندقی
 
۱۱۷۱۳

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

... بداهت های آن نوشین دهن بین

که با چندین ملاحت شهد بار است

نعیم جنت ار باور نداری ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۱۴

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

... که بی تو زیستنم صعب و صبر دشوار است

دمی که دوش صفایی به زیر بار تو نیست

به دوش کردن او سر یکی گران بار است

صفایی جندقی
 
۱۱۷۱۵

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

... نشگفت اگر شیر ژیان صید غزال است

سوری ثمر سرو و سمن بار صنوبر

این گبن نو خیز ندانم چه نهال است ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۱۶

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

... عنان طاقت از دستم برون است

مهل بار فراقم بردل ریش

که آن غم بیش از این یک قطره خون است ...

... که اشکم در رهت رشک عیون است

خدا را از دل خود پرس باری

که شوقم بر وصالت چند و چون است ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۱۷

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

... که نقش غیر توام داغ باطل افتاده است

سحاب خشم تو بارد چنان تگرگ جفا

که کشت زار وفا هیچ حاصل افتاده است ...

... بگو به ناقه الاساربان که تند مرو

ترا به دوش و مرا بار بر دل افتاده است

شب افتاب نتابد فروغ طلعت دوست ...

... سر او فکنده صفایی به پای یار و خموشم

که ره نرفته و بارم به منزل افتاده است

صفایی جندقی
 
۱۱۷۱۸

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

... آیین صدر اسلام درکیش حق ضلال است

ور خود به فضل صد بار برتر ز فخر رازی است

آزاد و بنده را عشق نبود به حسن صورت ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۱۹

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

... که باکمند دو زلف گره گشای تو هست

به دوش گردنم اندر فراقت آمده بار

ز الفتی که سرم را به خاک پای تو هست ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۲۰

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

... بهتر ز بهشت جاودانی است

تیغ تو مرا به فرق صد بار

خوشتر ز کلاه خسروانی است ...

صفایی جندقی
 
 
۱
۵۸۴
۵۸۵
۵۸۶
۵۸۷
۵۸۸
۶۵۵