سوای دل که به ترک تو مایل افتاده است
کجا قتیل به سودای قاتل افتاده است
گواه صدق و ارادت بس است عاشق را
که پیش دیده ی معشوق بسمل افتاده است
مرا خیال تو خطی به لوح سینه نگاشت
که نقش غیر توام داغ باطل افتاده است
سحاب خشم تو بارد چنان تگرگ جفا
که کشت زار وفا هیچ حاصل افتاده است
دلا طمع ببر از نوش آن لبان خموش
که نیش غمزه ی او سهم سایل افتاده است
بگو به ناقه الاساربان که تند مرو
ترا به دوش و مرا بار بر دل افتاده است
شب افتاب نتابد فروغ طلعت دوست
به طرف بادیه گویی ز محمل افتاده است
خطر مراست که کشتی نشسته در گرداب
ترا چه خطره که پشتی به ساحل افتاده است
به عقل دعوتم از عشق می کند چون شد
که پیر صومعه با علم جاهل افتاده است
سر او فکنده صفایی به پای یار و خموشم
که ره نرفته و بارم به منزل افتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز بس به کشتن من تیغ مایل افتاده است
هزار مرتبه در پای قاتل افتاده است
چو گردباد به گرد سر زمین گردم
که به افتادگی من مقابل افتاده است
به بال همت گردون نورد من بنگر
[...]
ز بس به راه تو دل بر سر دل افتاده است
گذشتن از سر کوی تو مشکل افتاده است
به یک کرشمه رساند به پیشگاه امید
چه شد که مرکب توفیق در گل افتاده است؟
به یک دو ساغر می هر که آمد از جا رفت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.