الا ای نیوشندهٔ هوشیار
یکی نغز گفت آرمت گوش دار
به گیتی بسی رفت گفت و شنید
که تا آفرینش چهسان شد پدید
به اندازهٔ وهم خود هر کسی
سخنهای بیهوده رانَد بسی
چو مرد از خرد ره نداند برون
خرد را شمارد همی رهنمون
گَرَش از خرد راه بیرون بدی
شناساییش لختی افزون بدی
نبینی مگر کودک شیرخوار
که بادام و جوزش نهی در کنار
ابا پوست بگذاردش در دهان
نداند که مغزش بود در میان
همی خاید آن جوز و بادام را
به ناکام رنجه کند کام را
ولیکن پس از یک دو سال دگر
که لختی شود دانشش بیشتر
چو بادام و جوزش نهی در کنار
شود مغز را زان میان خواستار
بیندازد آن پوست را از برون
که تا مغز پیدا شود از درون
تو آن طفلی و وهم تو کام تو
زمین و زمان جوز و بادام تو
نبینی در آن بودنیهای نغز
همی پوست خایی ابر جای مغز
مگر فیض عشقت شود رهنمون
که تا مغز از پوست آری برون
کس این مغز را باز داند ز پوست
که با خویش دشمن شود بهر دوست
کسی پا گذارد درین دایره
کش از عشق در جان فتد نایره
کسی راز این پرده داند درست
که بیپرده جان برفشاند نخست
تنی گردد آگه ز سرّ خدای
که از جان و دل سر نماید فدای
نیندیشد از تیغ و تیر و کمان
نپرهیزد از زخم گرز و سنان
ننالد گر از زخم تیر درشت
شود تنش بر گونهٔ خارپشت
نپرسد گرش تیر و خنجر زنند
نترسد گرش پتک بر سر زنند
وگر خیمه سوزندش و بارگاه
نگردد ز سوز درون دادخواه
پسر را اگرکشته بیند به پیش
غم دل نهان دارد از جان خویش
وگر خسته بیند برادر به تیغ
ببندد زبان از فسوس و دریغ
وگر دختران بسته بیند به بند
و یا خواهران را سر اندر کمند
نگوید به جز شکر پروردگار
نَموید بر آن بستگان زار زار
وگر تیر بارند بر پیکرش
همان شور یزدان بود بر سرش
وگر اسب تازند بر پیکرش
بجنبد ز شادی دل اندر برش
چنین درد در خورد هر مرد نیست
کسی جز حسین اهل این درد نیست
ندیدی که در عرصهٔ کربلا
چهسان بود صابر به چندین بلا
لب تشنه جان داد نزد فرات
چو اسکندر از شوق آب حیات
ز یکسو تنش گشته آماج تیر
ز یکسو زن و خواهرانش اسیر
زنانِ سیهپوش از خیمهگاه
سیه کرده آفاق از دود آه
ز یکسو بهشتیرُخان دستگیر
درون دوزخ و آهشان زمهریر
سکینه به زنجیر و زینب به بند
رقیه به غُلّ عابدین در کمند
چو برگ گل از غم خراشیدهروی
چو اوراق سنبل پریشیدهموی
رخ از خون چو تاج خروسان شده
نگارین چو کفّ عروسان شده
یکی را رخ از زخم سیلی فکار
یکی را کف از خون دل پرنگار
یکی را دو رخ نیلی از ضرب مشت
یکی را سرِ نیزه بالای پشت
یکی ژاله پاشید بر لاله برگ
یکی خسته عناب را از تگرگ
یکی بر رخ از زلف بگشوده تاب
چو دود پراکنده بر آفتاب
ولی این همه زجر بیاجر نیست
که زخمی که جانان زند زجر نیست
مگر دیده باشی به عشق مجاز
که معشوق با عاشق آید به راز
بخندد همی عاشق از زخم یار
کزین زخم، زخمی قویتر بیار
وگر جز به عاشق نماید ستم
دو چشمش شود خیره و دل دژم
به معشوق زیبا درشتی کند
بدان خوبرو ساز زشتی کند
پس ایدون ز آیین عشق مجاز
ز عشق حقیقی توان جست راز
که مشتاق یزدان بلاجو بود
خوشست از بلا چون بلا زو بود
بلا هست تخم و ولا هست بر
به اندازهٔ تخم خیزد ثمر
هر آنکس که افزون بلاکش بود
فزونتر دلش در بلا خوش بود
بلاکش زرست و بلا آتشست
زر پاک بیغش در آتش خوشست
حیات روان در هلاک تنست
از آن رو که جان را بدن دشمنست
نفرساید ار دانه در زیر خاک
نیارد در آخر ثمرهای پاک
همان روشنست این سخن نزد جمع
که از سوز دل سرفرازست شمع
همان آهنست آنکه انجام کار
به چنگال حیدر شود ذوالفقار
ولیکن از آن پس که آهنگران
زنندش به سر پتکهای گران
اگر خون نگردد غذا در جگر
ز ادراک در مغز نبود اثر
نه آن نطفه است آدمی را نخست
که باید ز رجس تن خویش شست
کز اول شود خون به زهدان مام
از آن پس به نُه ماه، ماهی تمام
نه سنگست کآخر به چندین گداز
شود روشن آیینهٔ دلنواز
ولی نیست او را بلا سودمند
که طینت بود زشت و نادلپسند
نه هر دانهای میوهٔ تر دهد
نه هر نی به بنگاله شکّر دهد
نه هر قطرهای در صدف دُر شود
نه هرکس ریاحی بود حُر شود
نه هر زن بود در سعادت بتول
نه هر مردی اندر شرافت رسول
نه هرکس که شد کشته در کربلا
بود در قیامت ز اهل ولا
بسی بُد حسین نام در کوفیان
که شد کشته و شد به دوزخ روان
نه هرکس که او را بود نام نیک
بود در قیامت سرانجامنیک



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از مولانا است که درباره جستجوی حقیقت و عشق واقعی سخن میگوید. شاعر ابتدا به تفاوت بین ظاهر و باطن اشاره میکند و انسانها را به خاطر ذهنیتهای سطحیشان سرزنش میکند. او به کنکاش در عمق وجود انسان و عشق حقیقی میپردازد و این را به داستانهای عاشقانه و مصائبی که اهل ولایت همچون حسین (ع) در کربلا متحمل شدند، گره میزند. در پایان، تاکید میکند که سرنوشت انسان به سیرت و نیت او بستگی دارد و یادآور میشود که برای رسیدن به مقام حقیقت، لازم است از نیکان و بینشهای درست پیروی کنیم.
هوش مصنوعی: ای کسی که هوشیار و شنوا هستی، به یک سخن زیبا گوش بسپار و آن را در ذهن خود نگهدار.
هوش مصنوعی: در جهان گفتوگو و تبادل نظرهای فراوانی صورت گرفته است تا اینکه روشن شود آسمان و زمین چگونه به وجود آمدند.
هوش مصنوعی: هر کس به اندازهٔ تصورات و خیالات خود، اظهارات بیپایه و اساس زیادی بیان میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان از درک و فهم خود بیرون میرود، دیگر نمیتواند راه را تشخیص دهد. در این حال، عقل خود را به عنوان راهنما میشمارد.
هوش مصنوعی: اگر از عقل و درک فراتر روی، شناخت تو از او به مدت کوتاهی بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: تنها کودک شیرخوار را میبینی که میتواند بادام و گردو را در کنار خود قرار دهد.
هوش مصنوعی: او با پوستش بر دهانش میگذارد، نمیداند که مغز و حقیقتش در درونش نهفته است.
هوش مصنوعی: آن جوز و بادام به ناامیدان میرسند و رنجش را به دل حاضر میکنند.
هوش مصنوعی: اما پس از یک یا دو سال دیگر که کمی بیشتر آموزش ببیند و تجربیاتش افزایش یابد.
هوش مصنوعی: اگر بادام و گردو را در کنار هم بگذارید، مغز آنها از آن میان خواهان است.
هوش مصنوعی: باید لایههای ظاهری را کنار زد تا عمق و حقیقت درون نمایان شود.
هوش مصنوعی: تو هنوز در مراحل اولیه زندگی هستی و خیالهای تو همانند خوراکیهای خوشمزهای مثل گردو و بادام در دنیای اطرافت وجود دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که در بین زیباییها و لذتهای زندگی، نباید فقط ظاهر آنها را دید. همانطور که پوست ابر پوشاننده مغز است، ممکن است چیزهای زیبا در باطن خود عمیقتر و پیچیدهتر از آنچه به نظر میرسد، باشند. بنابراین باید به عمق وجود زیباییها توجه کرد و سطحی قضاوت نکرد.
هوش مصنوعی: شاید عشق تو باشد که راهنمایی کند تا انسان تمام وجودش را از ظاهر و پوسته جدا کند و به عمق و حقیقت وجود خود برسد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند عمق و ماهیت این مغز را از ظاهر آن تشخیص دهد، چرا که برخی افراد به خاطر دوستی با دیگران، به خودی خود دشمنی میورزند.
هوش مصنوعی: هر کس که به این دایره وارد شود، آتش عشق در وجودش شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: کسی هست که حقیقت این پرده را به خوبی میشناسد، چون او اولین کسی است که بدون پرده و به شکل واقعی جان را افشا میکند.
هوش مصنوعی: بدن میشود آگاه از اسرار الهی که جان و دل خود را فدای او میکند.
هوش مصنوعی: فردی در دل خود به جنگ و خطرات ناشی از آن فکر نمیکند و از جراحات و آسیبهای ناشی از سلاحها و نبرد نمیهراسد.
هوش مصنوعی: اگر از درد زخم تیر بزرگ گله کند، بدنش مانند بدن خارپشت پر از خار خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به او آسیب برساند، نخواهد ترسید؛ حتی اگر با سلاح به او حمله کنند یا او را با ضربه سختی بزنند.
هوش مصنوعی: اگرچه خیمههایش را بسوزانند و کاخش از آتش درون ویران نشود، اما او هنوز به دنبال داد و فریاد است.
هوش مصنوعی: اگر پسر را در پیش چشم خود ببیند که کشته شده، در دل خود غم و اندوهی نهان دارد که حتی جان خودش را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر برادر خسته شود، باید با قاطعیت و قدرت به او کمک کرد و از گله و شکایت پرهیز کرد.
هوش مصنوعی: اگر دختران یا خواهران را در شرایطی سخت و دشوار ببینی که گرفتار شدهاند و در بند هستند، احساس تاسف و دلسوزی برای آنها پیدا میکنی.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که باید گفته شود، سپاسگزاری از خداوند است و باید بر روی بستگان و دوستان خود حساس باشیم و به آنها محبت و توجه کنیم.
هوش مصنوعی: اگر تیرها بر بدنش ببارند، همان شادی و خوشحالی الهی بر بالای سر اوست.
هوش مصنوعی: اگر اسبها بر بدنش بتازند، او از شادی دلش در حرکت خواهد بود.
هوش مصنوعی: این درد و رنجی که وجود دارد، برای هر کسی قابل تحمل نیست و جز حسین، کسی توانایی درک و تحمل این حس را ندارد.
هوش مصنوعی: آیا نObservation با حالت صبوری کسانی را که در میدان کربلا با مشکلات و بلاهای فراوان مواجه شدند، دیدی؟
هوش مصنوعی: لب تشنه از شدت عطش جان خود را در کنار رود فرات از دست داد، مانند اسکندر که به خاطر عشق به آب حیات جان خود را فدا کرد.
هوش مصنوعی: از یک سو، او بارها مورد حمله و آسیب قرار گرفته است و از سوی دیگر، زن و خواهرانش در وضعیت دشواری قرار دارند و در بند هستند.
هوش مصنوعی: زنان با لباس سیاه از خیمهها بیرون آمدهاند و با اشک و نالههایشان آسمان را تیره و تار کردهاند.
هوش مصنوعی: از یک سو زیباییهای بهشت نظر را جذب میکند و از سوی دیگر، در دل دوزخ، دلتنگی و دردهای شدید وجود دارد.
هوش مصنوعی: سکینه در زنجیر و زینب در بند است و رقیه در آغوش عابدین گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که گلبرگها از اندوه چهره خود را خراشیدهاند، مانند برگهای سنبل که موهایشان آشفته و درهم است.
هوش مصنوعی: چهرهاش به زیبایی و درخشندگی تاج خروسها شده و همچون دستان عروسان، زینتمند و زیبا است.
هوش مصنوعی: یکی به خاطر زخم سیلی، چهرهاش آسیب دیده است و دیگری به خاطر درد دل، دستانش پر از خون و زخم شدهاند.
هوش مصنوعی: یکی از افراد، به خاطر ضربهی مشت، صورتی کبود و آبی دارد، و دیگری به خاطر ضربهی نیزه، زخمی در بالای پشتش دارد.
هوش مصنوعی: باران روی گلهای لاله میریزد و یکی دیگر از گیاهان، یعنی عناب، از ضربههای تگرگ خسته و آسیبدیده شده است.
هوش مصنوعی: شخصی که زلفش را باز کرده، مانند دودی در برابر آفتاب پراکنده است.
هوش مصنوعی: این همه آزار و رنجی که میکشم بیدلیل نیست، چون زخمهایی که محبوب به من میزند، درد و رنج نیستند.
هوش مصنوعی: آیا تاکنون دیدهای که در عشق غیرواقعی، معشوق در خفا به ملاقات عاشق بیاید؟
هوش مصنوعی: عاشق از درد و زخم عشق میخندد، چون از این زخمها نیرویی بیشتر به دست میآورد.
هوش مصنوعی: اگر چشمهای او به غیر از عاشقش بیرحمی نشان دهد، آن وقت چشمهایش خیره و دلش ناراحت خواهد شد.
هوش مصنوعی: معشوقی که زیباست، با ظرافت و نازش میتواند زشتیها را زیبا کند و تأثیر شگفتانگیزی بر روی دیگران بگذارد.
هوش مصنوعی: بنابراین، از طریق محبت حقیقی میتوان به اسرار عشق مجازی پی برد.
هوش مصنوعی: آنکه به طمع و عشق خداوند است، باید از مشکلات و سختیها خوشحال باشد؛ زیرا آن بلاها و آزمونها او را به یزدان نزدیکتر میکنند.
هوش مصنوعی: مشکلات و سختیها به اندازهای که میکاشتی، نتیجه و میوه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: هرکسی که بیشتر با مشکلات و مصیبتها روبهرو شود، دلش بیشتر در این بلاها شاداب و خوشحال میشود.
هوش مصنوعی: خطر و بلا مانند آتش است و طلا که خالص و بدون ناخالصی باشد، در این آتش بسیار خوش درخشید و خالصتر میشود.
هوش مصنوعی: زندگی روح در آسیب بدن است، زیرا جان و جسم با یکدیگر در تضادند و روح را دشمن تن میدانند.
هوش مصنوعی: اگر دانهای در زیر خاک کاشته نشود، در نهایت ثمرات پاکی هم به بار نخواهد آورد.
هوش مصنوعی: این حرف برای همه واضح است که شمع به خاطر سوز دلش همیشه سر بلند و با وقار است.
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به اینکه تنها کسی که میتواند کارها را به بهترین شکل انجام دهد، همان کسی است که دارای قدرت و توانایی بالایی است، مانند حیدر (علی) که با شمشیرش، ذوالفقار، به پیروزی میرسد. در واقع بر اهمیت و توانایی فردی تأکید میشود که در موقعیتهای سخت و بحرانی میتواند به نحو احسن عمل کند.
هوش مصنوعی: اما پس از آن که آهنگران با چکشهای سنگین بر او ضربه میزنند، وضعیتش تغییر میکند.
هوش مصنوعی: اگر خون به غذا تبدیل نشود و در جگر تاثیر نگذارد، پس در مغز هم اثری از درک و فهم نخواهد بود.
هوش مصنوعی: آدمی در آغاز وجودش تنها یک نطفه است و باید از آلودگیهای جسمانیاش پاک شود تا به کمال برسد.
هوش مصنوعی: از ابتدا خونریزی در رحم مادر آغاز میشود و پس از آن ماه کامل به دنیا میآید.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همه درونها و دلها مانند سنگ نیستند که در برابر گرما مقاوم باشند. در واقع، وقتی که با محبت و گرمی ملاقات شوند، میتوانند به گونهای روشن و دلنشین تبدیل شوند، مانند آینهای که با نور درخشان میشود.
هوش مصنوعی: اما آن شخص، هرچند که در سختی و مشکلات فراوانی باشد، به هیچوجه سودمند نخواهد بود؛ زیرا ذات و فطرت او زشت و ناپسند است.
هوش مصنوعی: نه هر دانهای میتواند میوهای تر و تازه بدهد و نه هر نیای میتواند شکر تولید کند.
هوش مصنوعی: نه هر قطرهای در صدف تبدیل به مروارید میشود و نه هر بادی همیشه گرم و باعث حرارت میشود.
هوش مصنوعی: نه هر زنی به مقام والای بتول میرسد و نه هر مردی به شرافت و بزرگی نظیر رسول.
هوش مصنوعی: نه هر کسی که در کربلا کشته شد، در قیامت جزو اهل ولایت خواهد بود.
هوش مصنوعی: حسین نامی که در بین مردم کوفه بسیار معروف بود، بدین ترتیب کشته شد و سرنوشتش به جهنم افتاد.
هوش مصنوعی: هر کسی که نام خوبی دارد، لزوماً در روز قیامت به سرانجام نیک نخواهد رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.