گنجور

 
۱۱۳۶۱

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۸

 

... فارغ از وسوسه سبحه و زنارم کرد

من که بار دو جهان بود بدوشم زگناه

ساقی از جرعه عشق تو سبکبارم کرد

من که بیگانه زهفتاد و دو ملت بودم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۶۲

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۲

 

... به دوشم گر نهی کوه احد بر دل گران ناید

ولی بار فراقت بر دلم تکلیف شاق افتد

ز درد اشتیاقم دم زند گر نایی مجلس ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۶۳

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۳

 

... که بود مرهم او نافه تاتاری چند

بارها بود بر آن مو زدل مشتاقان

وه که سر بار دل غمزده شدی باری چند

دل و دین پیش تو ماند ای بت ار من شیرین ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۶۴

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱

 

... عاشق بگو وضو نکند جز بخون دل

خواهد اگر بکعبه ی یارش دهند بار

دارید گلرخان خبر از خار خار دل ...

... باز آ که تاخودی بگذارند خاکیان

تو صرصری و عاشق جان سوخته غبار

تو صبح صادق و من جان سوخته چو شمع ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۶۵

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲

 

خیمه زد لیلی گلی باز به طرف گلزار

ابر چون دیده مجنون به چمن شد خون بار

تا ببندد در این فصل دکان عطاران ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۶۶

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۱

 

... لیک باامید فضل و رحمت و احسان حق

مینهم بر دوش جان بار گناه صد هزار

توبه میفرمایدم هر روزه عقل متقی ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۶۷

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴

 

... لشکر طفلان در او صف شکن و نی سوار

مردم هشیار را طاقت بار تو نیست

بختی سرمست را عشق کشد زیربار

زخم تو گر میزنی مرهم جان پرور است ...

... دیگ نیفتد زجوش تانه نشیند شرار

هستی تو شد غبار آینه یار را

آب بریر از مژه تا بنشانی غبار

صبر و قرار و سکون از من مسکین مخواه ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۶۸

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۱

 

... گو مرانش که بخرمن زند از آه شرر

داری ای زلف بسی بار دل مشتاقان

هان خدا را چکنی تکیه بر آن موی کمر ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۶۹

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۳

 

پسته خندان گشود و لعل شکربار

شکر که نرخ شکرشکست ببازار

دلبر شیرین بلی چو کرد تبسم

پسته عجب نیست کاورد شکری بار

اینکه ببازار رفتی از پی یوسف ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۷۰

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۴

 

... او بعمل نازد و ما بتو امیدوار

اشترت ار در قطار هست بر او بار نه

من که گسستم قطار چند کشی زیر بار

لاجرمم زینهار بر در حیدر کشد ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۷۱

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۷

 

... زآن آتش سیاله زآن شعله جواله

بر سرد دل ما زن تا بار دهد آذر

من شاخک خشکیده تو آب بقا داری ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۷۲

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۶

 

... قسم خوردی بآن موی معنبر

چو من بار سفر بستم بر افتاد

از آن راز نهان پرده سراسر ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۷۳

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۱

 

... لعل لبت ببوسه ای می ندهد غرامتش

بار خدای رحم کن بر دل پرگناه من

کامده عذرخواه او اشک بر این ندامتش ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۷۴

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۵

 

هر کرا بار میدهد یارش

دامن وصل گونگه دارش

تلخ شد کام کوهکن شیرین

زنده کن زآن لب شکربارش

سرو پابست او شود چو تزرو ...

... دل چو مستسقی و لب تو فرات

تشنه ام بوسم از دو صد بارش

میبرد نام غیر را بنگر ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۷۵

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۴

 

... بگذار به جان منتم ای مطرب خوشگوی

بر دار ز دل بار گران ساقی مهوش

تا مست شوم مدح شهنشاه بخوانم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۷۶

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۵

 

... آنرا که احتمال وصالی بود بعشق

آسان بود تحمل بار ملامتش

آن مشتری خصال گرت هست در وثاق ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۷۷

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۱

 

... غلام عارف بی کسوتم که گاه سماع

چو جای جامه که شد پوست بار بر بدنش

بچم به قامت موزون تو سیمتن به چمن ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۷۸

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۹

 

... لیک هر جا نگری خیل قتیل است قتیل

بار هجرت بدل زار گرانست گران

گو بنه کوه که بالله نه ثقیل است ثقیل ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۷۹

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۰

 

... فتنه ایام گشت و شور قبایل

بار دل عاشقانت زلف دو تا کرد

ورنه نبودی بدین صفت تمایل ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۸۰

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۳

 

... در دشت عشق لنگ بود توسن عقول

بار امانت غم عشقت بدوش کرد

بیچاره آدمی که ظلوم آمد و جهول ...

... عقلم زوال یافت و العشق لا یزول

آشفته کوهها بدل از عشق اوست بار

زلفش ببین که بار دلم را شده حمول

خورشید مرتضی و جهان جمله ذره اند ...

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۵۶۷
۵۶۸
۵۶۹
۵۷۰
۵۷۱
۶۵۵