هر کرا بار میدهد یارش
دامن وصل گونگه دارش
تلخ شد کام کوهکن شیرین
زنده کن زآن لب شکربارش
سرو پابست او شود چو تزرو
در چمن بنگرد چو رفتارش
دل چو مستسقی و لب تو فرات
تشنه ام بوسم از دو صد بارش
میبرد نام غیر را بنگر
لب شیرین تلخ گفتارش
بود یک گونه اش کم از دگری
خال مشکین فزود مقدارش
یوسف آمد بمصر چهره مپوش
بشکنی تا که نرخ بازارش
قدر مقدار یار زآن بیش است
که بود جا بکوی اغیارش
دل آشفته وقف طره تست
گر کنی شاد یا که آزارش
لیک گاهی دلش بدست آور
که بود با علی سر و کارش
آن شه عرش آشیان که بود
عرش سایه نشین دیوارش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خلق را قصه ایست آثارش
هند را عبره ایست پیکارش
گاه بوسد به مهر رخسارش
گاه بنوازد و کشد بارش
پر کتان و قصب شد انبارش
زر به صندوق و خز به خروارش
گل دل بشکفد ز دیدارش
دل گل بشکفد ز رخسارش
بخت ما را فکند در دامش
حسن خود را نهاد بر بارش
از لطیفی که آفرید خدای
[...]
سرو، نازان شود ز رفتارش
پسته، شیرین شود ز گفتارش
شادی سنبل، بنفشه دمش
برخی پسته ی شکربارش
همه نقش است خط چون مورش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.