گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بی گل رویت یکیست بوی گل و نیش خار

فرش حریر است خار در ره جویای یار

مجمر روی تو را خال مجاور شده

کی بود اسپند را بر سر آتش قرار

فرق من و شیخ شهر چیست بگویم تمام

او بعمل نازد و ما بتو امیدوار

اشترت ار در قطار هست بر او بار نه

من که گسستم قطار چند کشی زیر بار

لاجرمم زینهار بر در حیدر کشد

ترک ستمکار من بسکه خورد زینهار

تیر گر از شست تست طعم رطب بخشدم

زهر گر از دست تست چیست می خوشگوار

بنده آنم که خفت جای نبی بر سریر

غیر بگو خوش برو تو زپی یار غار

تا بخدا بنده شد شیر خدا دست حق

او بهمه کاینات گشت خداوندگار

دفتر آشفته را غیر مدیح تو نیست

شایدش از این مدیح بر دو جهان افتخار

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

ابوسعید ابوالخیر

چیست ازین خوبتر، در همه آفاق کار

دوست به نزدیکِ دوست، یار به نزدیکِ یار

دوست برِ دوست رفت، یار به نزدیکِ یار

خوشتر ازین در جهان، هیچ نبوده‌است کار

منوچهری

سرو سماطی کشید بر دو لب جویبار

چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار

مرغ نهاد آشیان‌بر سر شاخ چنار

چون سپر خیزران بر سر مرد سوار

مسعود سعد سلمان

آلت رامش بخواه گوهر شادی بیار

رعد مثال این بزن ابر نهاد آن ببار

خلق همی بنگری روز و شب اندر نشاط

جز طرب اندر جهان نیز ندارند کار

خاک نبینی به ره خرده نقره بساط

[...]

امیر معزی

ای ز سپهر کمال تافته خورشید وار

گشته به تمییز و عقل نادرهٔ روزگار

از کرم شهریار کار تو همچون نگار

وز قلمت چون نگار مملکت شهریار

سوزنی سمرقندی

ای کل رواسک کند و سرسر خار

دیو با دیدار تو چو لعبت فرخار

کنگی گنده دهان و گنده ریش و کور

بد دل و بد طلعت و بد روی و بد دیدار

دیگهای مایه تو پر غدد و کرم

[...]