گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

تا سپردی بمن از آن خم مو تاری چند

بر سر ما و دل آورده غمت کاری چند

لعل خندان تو ضحاک و زجادوئی زلف

رخنه ها کرده بمغزم زفسون ماری چند

بوده آن حلقه مو منزل دلهای خراب

که از او میشنوم ناله بیماری چند

لاجرم عقرب جراره نهفتم در جیب

عجبی نیست کز او میکشم آزاری چند

دل با فغان و چه خاموش نشیند مجروح

که بود مرهم او نافه تاتاری چند

بارها بود بر آن مو زدل مشتاقان

وه که سر بار دل غمزده شدی باری چند

دل و دین پیش تو ماند ای بت ار من شیرین

مانده بر گردنم از زلف تو زناری چند

که چه دیوانه زنجیر گسسته در وجد

که اسیرم چو غریبان بشب تاری چند

نه قمر سیر بعقرب کند و ماه تر است

بر قمر سیر کنان عقرب سیاری چند

نه همین شد سر من در خم آنزلف گرو

داده بر باد زهر سو سرو دستاری چند

شبی آهسته بده گوش بآن زلف نژند

بشنو ناله دلهای گرفتاری چند

تا تو غایب شده ای با خم زلفت دارد

هر شب آشفته زسودای تو گفتاری چند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اهلی شیرازی

کی شود سرو من آگه ز دل افکاری چند

تا چو گل در ته پا نشکندش خاری چند

چون گل از پرده برون آی و مبین لاله صفت

خانه آتش زده سوخته زاری چند

ایکه با همنفسان روز و شبی میخواره

[...]

قدسی مشهدی

ما اسیران چه کسانیم، گرفتاری چند

روزگار خوش ما چیست، شب تاری چند

سینه برهنه بر گلشن از آن می‌مالم

کز ره مرغ چمن، چیده شود خاری چند

دل چو مویی شد و نگشود کس از وی گرهی

[...]

سحاب اصفهانی

سوی این زهد فروشان بگذر باری چند

سبحه‌ای بدل ساز به زناری چند

همچو گل سرزده از برگ گلش خاری چند

لیک خاری که بود غیرت گلزاری چند

می کشیدیم یکی ناله ی مستانه اگر

[...]

فروغی بسطامی

تا به دل خورده‌ام از عشق گلی خاری چند

باز گردیده به رویم در گل‌زاری چند

دست همت به سر زلف بلندی زده‌ام

که به هر تار وی افتاده گرفتاری چند

تا مرا دیده بر آن نرگس بیمار افتاد

[...]

پروین اعتصامی

سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند

ماند خاکستری از دفتر و طوماری چند

روح زان کاسته گردید و تن افزونی خواست

که نکردیم حساب کم و بسیاری چند

زاغکی شامگهی دعوی طاوسی کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه