شد اتفاق شبِ دوش گفتوگو به منش
حدیثِ نقطهٔ موهوم حل شد از دهنش
ز شمعِ عارضِ او سوخت تن چو فانوسم
که هیچ پرده ندیدم به غیر خویشتنش
ز بس که بر سر هم ریخته است بشکسته است
دل درست چه جویی ز زلف پرشکنش
غلام عارف بیکسوتم که گاه سماع
چو جای جامه که شد پوست بار بر بدنش
بچم به قامت موزون تو سیمتن به چمن
که باغبان بکَنَد دل ز سرو و نسترنش
که بسته سنبل بویا به برگ نسترنش
به ارغوان که برآمیخته است یاسمنش
غریبوَش دلم از هجرِ مویت ار نالد
غریب نیست که موید ز دوری وطنش
بتی که گل به لطافت به پیش اوست خجل
سزد ز نکهت گل گر کنند پیرهنش
به گرد عارضت آن خط مشکبو بنما
که نوبهار ننازد به سبزهٔ چمنش
دلی که داغ غم عشق تو به گور برد
عجب نباشد اگر لاله روید از کفنش
سخن شناس برآشفته نکتهای نگرفت
که جز مدیح علی نیست در جهان سخنش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و زیبایی معشوق میپردازد. شاعر از گفتوگویی شبانه صحبت میکند که در آن رازهای دل را مطرح کرده و به جذابیت و زیبایی معشوق اشاره دارد. او خود را همانند شمعی میبیند که در برابر زیبایی معشوق میسوزد و هیچ چیز جز خود او را نمیبیند. شاعر از غم و پریشانی دل ناشی از زلفهای معشوق سخن میگوید و لقب «غلام عارف» را برای خود انتخاب میکند، نمادی از عشق و تسلیم در برابر معشوق.
در ادامه، به تصویرسازی از باغ و گلها پرداخته و زیبایی معشوق را با طبیعت مقایسه میکند. دل شاعر، به دلیل دوری معشوق، غمگین و پریشان است، و او این غم را حس میکند. در نهایت، شاعر به ارزش بینظیر سخنانش اشاره میکند و این که هیچکس در دنیا به زیبایی مدح و وصف معشوق او نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: شب گذشته اتفاقی افتاد که گفتوگویی انجام شد و موضوعی که قبلاً مبهم و نامشخص به نظر میرسید، از زبان او به روشنی بیان شد و حل و فصل گردید.
هوش مصنوعی: از زیبایی چهرهاش مثل شعله شمع سوختم، مثل فانوس که هیچ پردهای جز خود او ندیدم.
هوش مصنوعی: به خاطر این که حال دل خیلی آشفته است، دیگر چه انتظاری از این دل شکسته میتوان داشت وقتی که زلف پر از شکنج او چنین بینظم و در هم ریخته است؟
هوش مصنوعی: من یک بندهی عارف هستم که در تنهایی خود، گاهی در حال شادی و سرور به دنیای عشق و مستی میروم؛ مانند وقتی که جامهای را از تن در میآوریم و بار سنگینی را از دوش خود برمیداریم.
هوش مصنوعی: ای کاش با قامت زیبا و موزون تو، در دل چمن باشم؛ زیرا باغبان دلش از زیبایی سرو و نسترن جدا میشود.
هوش مصنوعی: سنبل خوشبو به برگ نسترن و ارغوان چیده شده و گل یاسمنش هم با این ترکیب در آمیخته است.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوری از موی تو به شدت ناله میکند، ولی این نالهها عجیب نیست؛ زیرا کسی که از وطنش دور است، به خوبی میفهمد چه احساسی دارد.
هوش مصنوعی: پردهای که گل به نرمی و زیبایی در برابر اوست، شایسته است از عطر و بویی که از گل برمیخیزد، خجالت بکشد.
هوش مصنوعی: ای کاش خط زیبای سیاه بر چهرهات را نشان دهی، چرا که در بهار زیبایی چمنها به گرد جمال تو نمیتواند جلب توجه کند.
هوش مصنوعی: دلهایی که به خاطر عشق تو غمگین شده و به درد دچارند، طبیعی است که از دل آنها نشانهای از زندگی و زیبایی مانند لاله بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: سخنشناس متوجه نشد که هیچ نکتهای جز ستایش علی در کلامش وجود ندارد و از این موضوع ناراحت شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شگفت نیست چو با تیغ در مصاف آید
که تیغ کوه بلرزد ز دست تیغ زنش
لب ملوک همی بوسه بر بساطش داد
هنوز ناشده از لب طروات لبنش
هزار توبه شکسته ست زلف پر شکنش
کجا به چشم در آید شکست حال منش؟
دل شکسته اگر زلف او بیا غالی
کم از هزار نیابی به زیر هر شکنش
مرا دو دیده ز حسرت سپید گشت چنانک
[...]
درست گشت همانا شکستگّی منش
که نیک از ان بشکست زلف پر شکنش
دل شکسته بزلفش اگر برآغالی
کم از هزار نیابی بزیر هر شکنش
دگر ندید کسی تندرست زلفش را
[...]
رها نمیکند ایام در کنار منش
که داد خود بستانم به بوسه از دهنش
همان کمند بگیرم که صید خاطر خلق
بدان همیکند و درکشم به خویشتنش
ولیک دست نیارم زدن در آن سر زلف
[...]
قبا و پیرهن او که می رسد به تنش
من از قباش به رشکم، قبا ز پیرهنش
کرشمه می کند و مردمان همی میرند
چه غم ز مردن چندین هزار همچو منش
عجب، اگر نتوان نقش خاطرش دریافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.