گنجور

 
۹۹۶۱

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحه‌سرایی‌ها » شمارهٔ ۲ - علت ایجاد ممکنات

 

... خوشتر بود به نزد من از روضه ارم

پیچید هر که سر ز خط بندگی تو

روزی شود به هوش که لاینفع الندم ...

... کز دود وی سیاه شد این نیلگون خیم

رفتند دست بسته عیالش به سوی شام

با حالتی فگار و دلی خسته و دژم ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۶۲

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحه‌سرایی‌ها » شمارهٔ ۵ - خجسته عید سعید

 

... ز عطف دامان پرچیدمش ز چهره عرق

ز نوک مژگان بستردمش ز زلف غبار

سلام کردم و او هم به صد کرشمه و ناز ...

... چرا ز غصه ملولی چو مرغ بوتیمار

هلا به شادی این عید جام شوق بنوش

به رغم دشمن بدخواه حیدر کرار

برای تهنیت این خجسته عید سعید

چکامه ای بسرای و مدیحه ای بنگار

خدای داده به بوطالب آن چنان پسری

که خیره می شود از دیدن رخش بصار

ز بطن فاطمه بنت سد علی ولی

ظهور کرد به حکم مهیمن جبار ...

... به روز معرکه از روزگار خصم دمار

علی است آنکه به جای نبی به بستر خفت

شبی که رفت پیمبر ز مکه جانب غار

علی است آنکه سلاطین و خسروان زمان

به بندگی غلامش همی کنند اقرار

به درگهش نشدی آدم ار پناهنده ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۶۳

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحه‌سرایی‌ها » شمارهٔ ۶ - تخت خلافت

 

... وز طرفی زده رده نارون صنوبرا

زیر درخت نسترن دسته گل بنفشه ها

چون حبشی کنیزکان زیر سپید چادرا ...

... کعبه علی منا علی مروه علی صفا علی

سید اوصیا علی ابن عم پیمبرا

قاتل عمرو عبدود فاتح غزوه احد ...

... خادم آستان تو صد چوکی و قباد و جم

بنده پاسبان تو صد چو خدیو و قیصرا

با تو اگر شود عدو روز مصاف روبرو ...

... روز ازل محبتت با گل من عجین شده

مهر تو بسته بر دلم نقش چو سکه بر زرا

از چه نسوزدم جگر بهر حسین تشنه لب ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۶۴

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحه‌سرایی‌ها » شمارهٔ ۷ - سودای حیدر

 

... شبی که مصطفی از مکه سوی غار بیرون شد

فدایی وار خفت از شوق در بستر پیمبر را

بود زهرای اطهر طاق چون در عصمت و خفت ...

... نبودی تا ببینی بر زمین جسم حسینت را

به روی سینه اش بنشسته خصم شوم کافر را

کجا بودی که بینی بر سنان سرهای بی تن را ...

... زنان داغ دیده طفل های ناز پرور را

سر از خاک نجف بیرون کن و بنگربه دشت خون

جفای ابن سعد و خولی وشمر ستمگر را

ترکی شیرازی
 
۹۹۶۵

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحه‌سرایی‌ها » شمارهٔ ۱۲ - شیر بیشهٔ هیجا

 

... پاک کن سر و تن را از غبار نادانی

دل مبند بر دنیا زانکه می رود بر باد

گنج و مال قارونی حشمت سلیمانی ...

... کای پسر مکن کاریکآورد پشیمانی

چشم دل دمی بگشا پیش پای خود بنگر

تا نیفتی اندر چاه از طریق نادانی ...

... شبه مصطفی اکبر اوفتاده در میدان

از جفای گل چینان هم چو سرو بستانی

نام کربلا هر گه بشنود کسی بی شک ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۶۶

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحه‌سرایی‌ها » شمارهٔ ۱۳ - آیت کبرای حق

 

... آنکه بهر کسرا صنام بزرگان قریش

در حرم بنهاد پای خود به دوش مصطفی

آنکه شد در روز مولودش جدار کعبه شق ...

... ای وجود تو پس از سوالقضا حسن القضا

از عدم تا پای بنهادی به صحرای وجود

از وجودت گشت نام کفر معدوم و فنا ...

... روز و شب بر آستان بوسیدنت یکسر دوتا

گر نمی شد موسی عمران بنامت ملتجی

اژدها کی می شدی اندر کف موسی عصا ...

... در کجا بودی که بینی در مصاف عاشقی

قاسمت بسته ز خون خویشتن بر کف حنا

در کجا بودی که تا بینی به حکم ابن سعد

اهل بیتت را اسیر و بسته بند بلا

شرم می آید مرا شاها که گویم بی نقاب ...

... ز آستین غیرتت دست یداللهی برآر

هم چو خیبر شام را بنیاد و بن بر کن ز جا

ترکی شیرازی
 
۹۹۶۷

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحه‌سرایی‌ها » شمارهٔ ۱۶ - محب علی

 

... ز حب علی باز دل برندارد

شها ای که در بندگی بعد احمد

خدا بنده ای از تو بهتر ندارد

جلال و جوان مردی قنبرت را ...

... که در کربلا یار و یاور ندارد

به کرب و بلا آی و بنگر حسینت

که بر تن سر و سر به پیکر ندارد ...

... حسینت علمدار و لشگر ندارد

حسینی که بد بسترش دامن تو

به جز خاک ره فرش و بستر ندارد

شهی کز شهان تاج و افسر گرفتی ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۶۸

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحه‌سرایی‌ها » شمارهٔ ۲۰ - در دریای سرمدی

 

... کز بوالبشر به رتبه و جاه برترا

در روز رزم گر بنشیند به پشت زین

از هیبتش به هم شکند پشت مشرکین ...

... بر پشت زین برآید چون مهر خاورا

گاه نبرد چون بنشیند به پشت رخش

رخشش ز سم کند سر و مغز هژبر پخش ...

... کاین تیغ نیست در خور کس غیر حیدرا

بربست در گرفتن خیبر کمر چو تنگ

از ترس چهر خیبریان گشت زرد زنگ ...

... ای سروری که بر همه عالم سرآمدی

داماد و ابن عم و وصی محمدی

بی شبه جانشین بلافصل احمدی ...

... شد پاره پاره از دم شمشیر و خنجرا

شاهی که بود دامن صدیقه بسترش

می زد مدام شانه به موی چو عنبرش ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۶۹

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحه‌سرایی‌ها » شمارهٔ ۲۲ - صاحب ذوالفقار

 

... شد از تنگ اسبش برون برق تیغ

سر عمروبن عبدود را برید

تنش را به خاک مذلت کشید ...

... دو دستش جدا گشت از پیکرش

چو از بهر هیجا کمر تنگ بست

سکینه یکی مشک خالی به دست ...

... یکی تیغ الماس گون بر سرش

ز بس تیر بنشست بر پیکرش

قبا چون زره گشت اندر برش ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۷۰

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱ - طبل الرحیل

 

... گشت چون در حکمرانی مستقل

بنده اش گشتند خلق از جان و دل

چون زمان زندگیش آمد به سر ...

... پس به سوی خانه بردندش کسان

خفت در بستر به جسمی ناتوان

دوستان کردند با او این خطاب ...

... کودکانت درکف طغیانگران

دخترانت بسته بند گران

یا علی ای آفتاب عالمین ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۷۱

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۴ - بضعه الرسول

 

... گوید که ای الاه من ای دادگر خدای

بنگر دمی به حال من زار و مضطرا

خاهم که داد من بستانی ز دشمنان

امروز خوش دلم کنی و شاد خاطرا ...

... مسموم ساختند ز زهر جفا حسن

جان داد پاره پاره جگر روی بسترا

شد پاره پاره جسم حسینم به کربلا ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۷۲

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۵ - عزای رضا

 

... خدای داند و آن درد بی دوای رضا

به خانه آمد و در حجره رفت و در را بست

که تازه حجره کسی نشنود صدای رضا ...

... روا بود که شب وروز و سال ومه ترکی

تمام عمر بنالی اگر برای رضا

بپای بوس رضا گر به سر روم نه عجب ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۷۳

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۷ - سیل اشک

 

... کز یاد غربتش به دل پرز آذرم

من بنده ام تقی و نقی را زجان و دل

از کودکی گدای در آن دو سرورم ...

... بر آستان مهدی هادی امام عصر عج

از جان کمینه بنده و دیرینه چاکرم

جز این چهارده تن اگر حب دیگری ...

... جان زیر تیغ و نیزه و شمشیر بسپرم

یک چند بود بسترم آغوش مصطفی

اکنون ز جورتان شده خاشاک بسترم

کشتید اقربا و جوانانم از جفا ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۷۴

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۹ - طارم خضرا

 

... کوفی ز ره تلبیس آن شافع فردا را

بستند به رویش آب آن قوم شرر افروزا

کردند دریغ از وی مهریه زهرا را ...

... خولی سر آن سرور در مطبخ خود جا داد

بنهاد به خاکستر آن چهره زیبا را

از پای درآوردند نخل قد اکبر را ...

... کردند زکین غارت اسباب خیامش را

بازو به رسن بستند صدیقه صغرا را

زن های حریمش را بردند زر و زیور ...

... ای شیر خدا بگذار پایی ز نجف بیرون

در کرب وبلا بنگر این محشر کبری را

ترکی به عزا می کوش در ماتم شاه دین ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۷۵

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۰ - سوز عطش

 

... رفتش از کف اختیار و طاقتش آمد به طاق

از جفا سنگین دلان بستن بروی راه آب

با وجود آنکه بودی مادر او را صداق ...

... اوفتاد از صدر زین شاهی که جدش مصطفی

در شب معراج زین بنهاد بر پشت براق

بعد قتلش آتش افروزان شر را فروختند ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۷۶

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۵ - در اشک

 

... هرگه که یاد واقعه کربلا کنم

چون نی به بند بند من افتد ز غم شرار

یاد آورم ز غربت و مظلومی حسین ...

... جان عزیز را به قدومت کنم نثار

من زنده باشم و لب خشک تو بنگرم

با دیدگان تر به لب آب خوشگوار ...

... بگرفت از وفا سر فرزند در کنار

بنهاد رو به رویش و گفتا که یا بنی

ای بی تو روز روشن من همچو شام تار ...

... داغ جدایی ات به دلم ماند بر قرار

بسترد محاسن خود خونش از جبین

وز سیل اشک شست ز رخساره اش غبار ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۷۷

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۲۲ - آفتاب برج امانت

 

... از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام

بسته به بازوی ولی حق طناب بود

لیلا ز هجر اکبر گل پیرهن مدام ...

... دستش ز خون پیکر قاسم خضاب بود

زینب که بود بند نقابش ز زلف حور

در مجلس یزید لعین بی نقاب بود ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۷۸

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۲۵ - جگر گوشهٔ مصطفی

 

... مرا باب شیر خدا حیدر است

که داماد و بن عم پیغمبر است

مگر مادرم نیست خیرالنسا ...

... فکندید از پا جوانان من

به رویم ببستید از کینه آب

شدند از عطش کودکانم کباب ...

... که ای گشته آواره از خانمان

تو فرزند دلبند پیغمبری

جگر گوشه حیدر صفدری ...

... جهان را به هم بر دری تار و پود

بهعهدی که بستی تو روز ازل

به آن عهد باید نمایی عمل ...

... که شد پاره پاره ز شمشیر و تیر

دریغا از آن پیکر تابناک

که گردید از تیغ کین چاک چاک ...

ترکی شیرازی
 
۹۹۷۹

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۲۷ - باغ کربلا

 

... همی گفت این سخن با عندلیبان

که ای هم جنسهای من بنالید

چو من در صحنه گلشن بنالید

از این پس ترک آب و دانه سازید ...

... به روز عاشر ماه محرم

در اول آب بر رویش ببستند

دل اهل و عیالش را شکستند ...

... به خون آغشتن اکبر ندانید

شما در باغ و بستان خرم وشاد

به خون غلطیده قاسم شاخ شمشاد ...

... شما زین شاخ بر آن شاخ جسته

پریشان عابدین با دست بسته

چرا در طرف باغ و لاله زارید ...

... ز چوب کینه پرهاشان شکستند

به بند و ریسمانشان سخت بستند

به شام از کربلاشان زار بردند ...

... به زخمان حسین از چشم پر نم

بنه از اشک شور خویش مرهم

ترکی شیرازی
 
۹۹۸۰

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۳۵ - طایر باغ جنان

 

... کی علی یک نظر ازلطف سوی کرب و بلا کن

غرق در خون بنگر پیکر شمس و قمرت را

کاش در آن دم آخر که ز تن رفت روانت

مادرت بود که بستی ز وفا چشم ترت را

ترسم ای خسرو خوبان که برد ترکی مسکین ...

ترکی شیرازی
 
 
۱
۴۹۷
۴۹۸
۴۹۹
۵۰۰
۵۰۱
۵۵۱