گنجور

 
ترکی شیرازی

چون شه ملک حجاز آمد سوی ملک عراق

پر نوا و شور شد از رفتنش این نه رواق

رایت منصوریش افتاد و، شد مغلوب کفر

رفتش از کف اختیار و، طاقتش آمد به طاق

از جفا سنگین دلان بستن بروی راه آب

با وجود آنکه بودی مادر او را صداق

از پی ببریدن راس همایون حسین

فرقهٔ ناراست گویان، جمله کردند اتفاق

دختر زارش که هر دم نازمی کردی بر او

رفت از سوز عطش، ماه عذارش در محاق

گاه میدان رفتنش بهر شهادت شد بلند

از خیامش ناله های الوداع و الفراق

خواهرش زینب ز هجرش گشت با اندوه جفت

با وجود آنکه در محنت کشیدن بود طاق

اوفتاد از صدر زین، شاهی که جدش مصطفی

در شب معراج، زین بنهاد بر پشت براق

بعد قتلش آتش افروزان، شر را فروختند

بر خیام عصمت او از ره ظلم و نفاق

از چه پنهان کرد خولی راس او را در تنور

جای مهمان نیست به اله غیر ایوان و اطاق

شد به شهر شام ویران، مجلسی آراسته

رفتن زینب در آن مجلس به غایت بود شاق

این مصیبت ها که بر فرزند پیغمبر رسید

از برای کس در این عالم، نیفتاد اتفاق

چوب در دست یزید و راس شه در طشت زر

از میان طشت زر یا رب چه شد کآمد طراق

نظم « ترکی» گرچه نبود قابل درگاه او

لیک دارد لطف خاصی هرکسی را در مذاق

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode